رسانه تصویری خبر۲۴

مداخله‌های آمریکا در جهان-۱۴| از پروازهای جاسوسی تا نشر کتاب در شوروی

مداخله‌های آمریکا در جهان-۱۴| از پروازهای جاسوسی تا نشر کتاب در شوروی

در چهاردهمین شماره از سلسله‌گزارش‌های خبرگزاری تسنیم با موضوع مداخله‌های آمریکا در جهان به بررسی مداخله‌های سیا در اتحاد جماهیر شوروی پرداخته‌ایم.

- اندازه متن +

به گزارش خبر۲۴،پس از پایان جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۵ ایالات متحده آمریکا به‌ عنوان یک ابرقدرت جهانی ظهور کرد و سیاست خارجی خود را بر مبنای گسترش نفوذ و مهار آنچه «تهدید کمونیسم» می‌نامید، شکل داد.

خبرگزاری تسنیم قصد دارد به‌طور جامع به بررسی مداخلات نظامی و مخفی آمریکا در کشورهای مختلف جهان بعد از جنگ جهانی دوم بپردازد، این مداخلات، که شامل کودتاها، عملیات‌های مخفی سیا، حمایت از رژیم‌های دیکتاتوری، و جنگ‌های نیابتی بود پیامدهای عمیقی بر سیاست، اقتصاد و حقوق بشر در کشورهای هدف داشته است.

این اقدامات معمولاً تحت پوشش مبارزه با کمونیسم انجام می‌شدند، اما در واقع، هدف اصلی آن‌ها جلوگیری از شکل‌گیری دولت‌هایی بود که مسیر توسعه‌ای مستقل از سیاست‌های خارجی آمریکا را دنبال می‌کردند.

 قسمت چهاردهم این مجموعه به دخالت آمریکا در اتحاد جماهیر شوروی  می‌پردازد.

کشور آمریکا , افول آمریکا ,

بعد از اینکه خلبان آمریکایی، فرانسیس گری پاورز، بر فراز خاک شوروی ساقط شد، دولت آمریکا تلاش کرد مأموریت جاسوسی او را پنهان کند. ناسا یک بیانیه مطبوعاتی منتشر کرد و ادعا نمود که هواپیمای یو-۲ در حال انجام تحقیقات هواشناسی بوده و پس از گزارش خلبان مبنی بر مشکل در تجهیزات اکسیژن، از مسیر خود خارج شده است. برای تقویت این داستان سرهم‌بندی‌شده، یک هواپیمای یو-۲ را به سرعت با آرم ناسا رنگ‌آمیزی کردند و یک شماره سریال جعلی به آن زدند. این هواپیما در تاریخ ۶ مه ۱۹۶۰ در مرکز تحقیقات پروازی ناسا در پایگاه نیروی هوایی ادواردز برای خبرنگاران به نمایش درآمد.اما شوروی بعدا این دروغ را فاش کرد

مقدمه

پس از پایان جنگ جهانی دوم در سال ۱۹۴۵، جهان وارد دوره‌ای شد که به عنوان جنگ سرد شناخته می‌شود، دورانی پر از تنش بین ایالات متحده آمریکا و اتحاد جماهیر شوروی. وینستون چرچیل، نخست‌وزیر وقت بریتانیا، شوروی را «معمایی پیچیده در رازی نهفته» توصیف کرده بود، و آمریکا می‌خواست هر طور شده این رازها را کشف کند.

از اواخر دهه ۱۹۴۰ تا دهه ۱۹۶۰، آمریکا عملیات گسترده‌ای را برای جمع‌آوری اطلاعات درباره قابلیت‌های نظامی و هسته‌ای شوروی آغاز کرد. هدف اصلی این عملیات‌ها کشف این بود شوروی دقیقاً چه تسلیحاتی دارد، موشک‌هایش کجا هستند، برنامه‌ی هسته‌ای‌اش تا کجا پیش رفته و آیا قصد حمله به غرب را دارد یا نه.

این عملیات سه بخش اصلی داشت:  ۱) فرستادن هواپیماهای جاسوسی که کنار مرزهای شوروی پرواز می‌کردند و گاهی وارد خاک آن کشور می‌شدند تا عکس بگیرند یا سیگنال‌های راداری را ضبط کنند.  ۲) نفوذ دادن افراد (بیشتر مهاجران روسی که در غرب زندگی می‌کردند) به داخل شوروی برای جاسوسی، خرابکاری یا جمع‌آوری اطلاعات.  ۳) پخش تبلیغات از طریق رادیو، کتاب، روزنامه و برگه‌های تبلیغاتی برای تضعیف روحیه مردم و دولت شوروی.

این عملیات‌ها در عمل هیچ نتیجه‌ای نداشتند جز اینکه به کشته شدن صدها جوان آمریکایی و مهاجر روسی منجر شدند. در عین حال، بیشتر اطلاعاتی که جمع شد یا بی‌ارزش بود، یا تکراری، یا حتی جعلی. هزاران پرونده و نوار و عکس حالا در انبارهای آمریکا و آلمان غربی خاک می‌خورند و هیچ‌گاه حتی باز نشده‌اند. در واقع، این عملیات نه تنها زندگی کسی را نجات نداد، بلکه هیچ تأثیر واقعی و مفیدی هم در جلوگیری از تهدید شوروی یا بهبود وضعیت جهان نداشت.

یکی از راه‌های اصلی که آمریکا برای نفوذ به شوروی انتخاب کرد، پروازهای شناسایی هوایی بود. ارتش آمریکا، همراه با سیا  و آژانس امنیت ملی هواپیماهایی مجهز به تجهیزات پیشرفته را به مرزهای شوروی می‌فرستاد تا عکس‌برداری کنند، سیگنال‌های الکترونیکی را ضبط کنند و حتی واکنش دفاعی شوروی را بسنجند.

این هواپیماها قرار بود فقط کنار مرزهای شوروی پرواز کنند و اطلاعات جمع‌آوری کنند، اما گاهی به‌طور اتفاقی (مثلاً به‌خاطر اشتباه در ناوبری یا باد شدید) و گاهی به صورت تعمدی (برای عکس‌برداری از یک هدف خاص یا فعال کردن رادارهای شوروی) وارد خاک شوروی می‌شدند.

این کار مثل یک بازی خطرناک پرریسک بود که اغلب به تیراندازی‌ها و درگیری‌های واقعی ختم می‌شد. برای مثال، در سال ۱۹۵۰ و ۱۹۵۱، دو هواپیمای جاسوسی آمریکایی با خدمه‌ای ده‌نفره سقوط کردند و هیچ‌کس زنده نماند. این فقط دو مورد از صدها پرواز جاسوسی بود که بین سال‌های ۱۹۵۰ تا ۱۹۶۰ انجام شد.

در ده‌ها مورد دیگر، هواپیماها با گلوله یا موشک مورد اصابت قرار گرفتند، اما توانستند آسیب‌دیده به پایگاه‌های آمریکا در کشورهای همسایه مثل ترکیه، ایران، یونان، پاکستان، ژاپن یا نروژ برگردند.

شوروی ادعا می‌کرد که در اوایل دهه‌ی ۱۹۵۰، ۹ هواپیمای آمریکایی را ساقط کرده‌اند و ۱۲ خلبان را اسیر کرده‌اند. سال‌ها بعد، وقتی جنگ سرد تمام شده بود، بوریس یلتسین (رئیس‌جمهور روسیه در سال ۱۹۹۲) این ادعاها را تأیید کرد. حتی دمیتری ولکوگونوف، یک ژنرال سابق شوروی، در جلسه‌ای با سنای آمریکا گفت که بیش از ۷۳۰ خلبان آمریکایی در این پروازهای جاسوسی اسیر شده‌اند — ولی هنوز معلوم نیست دقیقاً چه بلایی سر بیشترشان آمده است.

برای روس‌ها، این پروازها فقط جاسوسی نبودند. آنها یادآور حمله آلمان نازی در سال ۱۹۴۱ بودند — حمله‌ای که با پروازهای شناسایی شروع شد و بعد به جنگ تمام‌عیار تبدیل شد. به همین دلیل، هر بار که یک هواپیمای آمریکایی وارد حریم هوایی‌شان می‌شد، احساس می‌کردند جنگ در حال شروع است و با تمام قدرت واکنش نشان می‌دادند.

مشهورترین این حوادث، سقوط هواپیمای U-2 در اول مه ۱۹۶۰ بود. U-2 یک هواپیمای پیشرفته بود که در ارتفاع بسیار بالا پرواز می‌کرد تا از تیررس موشک‌ها و هواپیماهای شوروی در امان بماند. فرانسیس گری پاورز، خلبان آمریکایی، مأموریت داشت تا از سایت‌های موشکی شوروی عکس بگیرد، اما هواپیمایش سقوط کرد و او اسیر شد.

کشور آمریکا , افول آمریکا ,

لاشه‌ی هواپیمای آمریکایی لاکهید یو-۲ دراگون لیدی که در موزه نیروهای مسلح مرکزی مسکو به نمایش گذاشته شده است

دولت آمریکا ابتدا سعی کرد داستان را لاپوشانی کرده و ادعا کند این یک پرواز هواشناسی بوده اما وقتی شوروی پاورز و بقایای هواپیما را به جهان نشان داد، رئیس‌جمهور دوایت آیزنهاور مجبور به اعتراف شد و گفت این پروازها «ناخوشایند اما ضروری» هستند، زیرا شوروی پنهان‌کاری می‌کند.

پاورز در دادگاه شوروی به ده سال زندان محکوم شد، اما دو سال بعد با یک جاسوس شوروی مبادله گردید. این حادثه نه تنها روابط دو کشور را تیره‌تر کرد، بلکه اجلاس صلح بین آیزنهاور و نیکیتا خروشچف، رهبر شوروی، را که دو هفته بعد در پاریس برگزار می‌شد کاملاً نابود کرد؛ اجلاسی که بسیاری در جهان به آن امید بسته بودند تا تنش‌های جنگ سرد کاهش یابد.

بعضی از کسانی که در آن دوران داخل سیستم اطلاعاتی آمریکا بودند، معتقدند سقوط هواپیمای U-2 کاملاً تصادفی نبود و ممکن است عمداً طراحی شده باشد. یکی از این افراد، سرهنگ ال. فلچر پروتی بود؛ افسر بازنشسته نیروی هوایی آمریکا که از سال ۱۹۵۵ تا ۱۹۶۳ مسئول ارتباط بین پنتاگون و سیا در عملیات ویژه بود.

کشور آمریکا , افول آمریکا ,

فرانسیس گری پاورز، در مرکز تصویر، در تالار ستون‌های مسکو نشسته است؛ او در روز آغاز محاکمه جاسوسی‌اش، ۱۷ اوت ۱۹۶۰، به عنوان متهم حضور دارد. عکس: آسوشیتد پرس

او در کتابش به نام «تیم مخفی» ادعا می‌کند که سیا و برخی از همکارانش در وزارت دفاع نمی‌خواستند اجلاس صلح پاریس که قرار بود دو هفته بعد بین آیزنهاور و خروشچف برگزار شود موفق شود. چرا؟ چون اگر دو رهبر به توافق می‌رسیدند و تنش جنگ سرد کم می‌شد، دلیل وجودی سازمان‌های اطلاعاتی و بودجه‌های کلان نظامی زیر سؤال می‌رفت.

هواپیماها تنها راه نفوذ نبودند. آمریکا از هزاران مهاجر روسی که پس از انقلاب ۱۹۱۷ یا جنگ جهانی دوم به غرب پناه برده بودند هم برای دستیابی به اهدافش استفاده می‌کرد. این افراد اغلب ضد استالین بودند و در سازمانی به نام «اتحادیه ملی کارگران» (NTS) جمع شده بودند.

سیا از دهه ۱۹۵۰ این گروه را تأمین مالی می‌کرد و در آلمان غربی، بریتانیا و آمریکا مدارسی برای آموزش جاسوسی، خرابکاری و حتی ترور راه انداخت. این مهاجران با تجهیزات عجیبی مثل دوچرخه‌های تاشو، لباس غواصی و رادیوهای کوچک به داخل شوروی فرستاده می‌شدند. مأموریت‌شان جمع‌آوری اطلاعات، انفجار پل‌ها، کمک به فرار جاسوسان غربی یا حتی ایجاد شورش بود.

صدها نفر از این افراد به این شکل به خاک شوروی نفوذ کردند اما بیشتر آنها در مأموریت‌هایشان شکست خوردند. شوروی در سال ۱۹۶۱ کتابی منتشر کرد و نام بیش از بیست نفر از این افراد را فاش کرد؛ برخی اعدام و برخی زندانی شدند. در واقع شوروی از قبل در اتحادیه ملی کارگران نفوذ کرده بود و بسیاری از افراد بلافاصله پس از ورود دستگیر می‌شدند. سیا حتی افراد مشکوک را شکنجه می‌کرد تا خائن‌ها را پیدا کند، اما اطلاعات به‌دست‌آمده اغلب بی‌ارزش، جعلی یا تکراری بود و بسیاری از این مهاجران یا تسلیم می‌شدند یا اطلاعات غلط می‌دادند.

کشور آمریکا , افول آمریکا ,

در جریان محاکمه، کلاه ایمنی، لباس فشار و چتر نجات فرانسیس گری پاورز به عنوان شواهد فیزیکی به دادگاه آورده شد تا ثابت کنند او یک جاسوس آمریکایی بوده است

این عملیات جاسوسی و نفوذ بدون یک جنگ روانی گسترده کامل نمی‌شد، چون آمریکا می‌خواست ذهن مردم عادی شوروی را هم علیه حکومت بشوراند.  سیا روش‌های خلاقانه‌ای ابداع کرد تا پیام‌های حامی غرب را مستقیم به دست شهروندان شوروی برساند: هواپیماها و بالون‌های بزرگ، میلیون‌ها برگه و جزوه تبلیغاتی را از آسمان روی شهرها و روستاها می‌ریختند؛ همچنین بسته‌های ضدآب پر از مجله و روزنامه را در رودخانه‌های مرزی رها می‌کردند تا جریان آب آنها را به داخل کشور ببرد و مردم عادی آنها را پیدا کنند.

در اروپا هم اعضای همان اتحادیه کارگری در بندرها و ایستگاه‌های قطار منتظر بودند. به ملوانان کشتی‌های شوروی، گردشگرانی که برای تعطیلات کوتاه می‌آمدند یا حتی مقامات رسمی که برای مأموریت دیپلماتیک سفر می‌کردند، روزنامه و مجله‌های رنگارنگ می‌دادند. گاهی فروشگاه‌های ارزان‌قیمت یا بازار سیاه راه می‌انداختند تا با قیمت پایین کالاهای غربی را بفروشند و در حین خرید، حرف‌های سیاسی بزنند و اعتماد افراد را جلب کنند.

سیا همچنین وارد صنعت نشر شد. تا سال ۱۹۶۷ بیش از هزار کتاب را چاپ کرد یا هزینه انتشارشان را داد، کتاب‌هایی که در آنها رهبران شوروی به فساد و سرکوب آزادی بیان متهم می‌شدند. هیچ‌کدام از این کتاب‌ها و فیلم‌ها اسم آمریکا را روی جلد نداشتند؛ انگار نویسندگان مستقل نوشته بودند.

مهم‌ترین سلاح اما امواج رادیو بود. ایستگاه‌هایی مثل «رادیو آزادی» ویژه مردم شوروی و «رادیو اروپای آزاد» برای کشورهای اروپای شرقی، شبانه‌روز برنامه پخش می‌کردند. اخبار «سانسورنشده»، مصاحبه با فراری‌ها، موسیقی غربی و نقدهای تند از حکومت شوروی برنامه روزانه این رسانه‌ها بود.

بودجه همه این ایستگاه‌ها تا سال ۱۹۷۱ از جیب سیا می‌آمد، هرچند بعداً علنی شد. نکته تلخ ماجرا این بود که برخی از گویندگان و مدیران این رادیوها در جنگ جهانی دوم با نازی‌ها همکاری کرده بودند و حتی در جنایات جنگی دست داشتند.

هدف همه این کارها یکی بود: کاشتن بذر نارضایتی در دل مردم شوروی، وادار کردنشان به سؤال از حکومت و شاید حتی آماده کردن زمینه برای شورش. اما در عمل، بیشتر این پیام‌ها یا به دست کسی نمی‌رسید، یا اغراق‌آمیز و غیرواقعی به نظر می‌آمد. به جای تضعیف شوروی، فقط خشم مقامات مسکو را بیشتر کرد و تنش جنگ سرد را عمیق‌تر ساخت.

پایان سخن

این عملیات سیا، در نهایت، نه تنها هیچ دستاوردی برای امنیت آمریکا نداشت، بلکه هزینه‌های سنگینی به بار آورد که اثراتش سال‌ها ادامه پیدا کرد. اول از همه، جان صدها نفر گرفته شد؛ خلبانان جوان آمریکایی، مهاجران روسی که رویای بازگشت به وطن داشتند، و بسیاری دیگر که نامشان حتی در گزارش‌های رسمی ثبت نشد. خانواده‌هایشان تا دهه‌ها منتظر خبر ماندند، اما اغلب فقط یک نامه‌ی خشک و رسمی دریافت کردند. این زخم‌ها هنوز هم در دل بازماندگان تازه است.

این ماجراها جنگ سرد را داغ‌تر کرد. هر پرواز جاسوسی، هر دستگیری، هر برنامه‌ی رادیویی، شوروی را عصبانی‌تر می‌کرد و مسکو را وادار می‌کرد بودجه‌ی نظامی‌اش را بیشتر کند. نتیجه‌اش مسابقه‌ی تسلیحاتی شد که دنیا را تا مرز جنگ هسته‌ای برد؛ از بحران موشکی کوبا در ۱۹۶۲ گرفته تا نصب موشک‌های جدید در اروپا در دهه‌ی ۱۹۸۰.

بی‌اعتماد جهانی به آمریکا بیشتر شد. وقتی در سال ۱۹۶۷ معلوم شد سیا پشت رادیوهای «آزاد»، انتشار کتاب‌ها و عملیات‌های دیگری بوده که قرار بود «مستقل» و «بی‌طرف» به نظر برسند، مردم جهان حتی در کشورهای متحد آمریکا شوکه شدند.

سؤالی که در ذهن همه افتاد این بود: «اگر آمریکا به مردم خودش و به جهان دروغ می‌گوید که این رسانه‌ها مستقل هستند، پس به ما هم ممکن است دروغ بگوید؟»

ارسال دیدگاه
0 دیدگاه

نظر شما در مورد این مطلب چیه؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *