به گزارش خبر۲۴،بحران قدرت خرید در ایران، تصویری پیچیده از اقتصاد ملی ارائه میدهد. این بحران دیگر فقط با آمار بیکاری سنجیده نمیشود، بلکه در میان جامعهی شاغلان، هستهی اصلی خود را یافته است: پدیدهٔ «شاغلان فقیر».
تحلیل اقتصادی نشان میدهد که طی سالیان متمادی، رشد هزینههای زندگی از رشد درآمدها پیشی گرفته است. متوسط تورم سالانه دربازه زمانی ۱۳۹۰تا۱۴۰۳۳ دوره به نرخ نزدیک به ۳۰درصد رسید، در حالی که حقوق کارکنان دولت و بخش خصوصی بهطور میانگین رشدی در حدود ۱۵تا ۱۶ درصد را تجربه کردهاند.
این شکاف ساختاری نتیجهای جز کاهش سالانه حدود ۱۴واحد درصدی مزد حقیقی در طول این سالها نداشته است. اوج این بحران در سالهایی مانند ۱۳۹۸(با تورم ۴۱.۳٪ و رشد حقوق ۱۸٪) و ۱۳۹۹(با تورم ۴۷.۱٪ و رشد ۱۵٪) آشکار شد. پیامد نهایی این روند، تقلیل «ارزش واقعی مزد» در سال ۱۴۰۳به حدود یکدهم میزان آن در سال ۱۳۹۰است. این اعداد خام، بهخوبی نشان میدهند که برای بسیاری از شاغلان، «شغل» دیگر نه سکوی پرتاب، بلکه «تلهای برای گرفتار شدن در فقر» است.
سمیه گلپور، رئیس کانون عالی انجمنهای صنفی کارگران ایران، از بیتوجهی شورای عالی کار به ترمیم مزد کارگران انتقاد کرد و نوشت که ادامه روزه سکوت این شورا، فشار فقر را بر شاغلان فقیر بیشتر میکند.
گلپور تأکید کرد: کارگران نه با یک شغل بلکه با چند شغل و با درآمدهای اندک، به دلیل افزایش سریع قیمت کالاهای اساسی، مسکن، دارو و حملونقل، در باتلاق فقر فرو میروند. او هشدار داد که فقر تنها به گرسنگی محدود نمیشود و تبعات آن شامل دسترسی محدود به بهداشت و درمان، افزایش آسیبهای اجتماعی، اعتیاد و جرم نیز هست.
به گفته او، بیتوجهی به ترمیم مزد و اجرای ماده ۴۱قانون کار و فاصله مزدها از خط فقر، باعث شده کارگران که ستون فقرات تولید کشور هستند، با حداقلهای معیشتی زندگی کنند و حتی توان تأمین غذای سالم و آموزش و رشد مناسب فرزندانشان را نداشته باشند.
فقر زیر پوست جامعه
پیامدهای این آمار، لایههای مختلف جامعه را تحت تأثیر قرار داده است: فرسودگی نیروی کار: شاغل فقیر، نیروی کاری است که دغدغهاش تنها زنده ماندن و عبور از روزمره است، نه ارتقاء مهارت یا تعهد سازمانی. این افراد مجبور به پذیرش مشاغل دوم، یا کار در شیفتهای طولانی بدون مزایای کافی هستند که نتیجه آن کاهش شدید بهرهوری و فرسودگی زودرس جسمی و روانی است.
نابرابری و شکاف طبقاتی: کاهش قدرت خرید بهطور یکسان بر همه اعمال نشده است. این پدیده، بهویژه بخشهایی از کارمندان رسمی، بازنشستگان و کارگران بخشهای تولیدی را که درآمدشان بهشدت مقید به فرمولهای دولتی است، بیش از دیگران فقیر کرده است. این امر بهطور مستقیم به افزایش شکاف طبقاتی و تضعیف اعتماد عمومی به ساختارهای توزیع ثروت دامن میزند.
بحرانهای خانوادگی و اجتماعی: وقتی درآمد یک خانواده با وجود اشتغال سرپرست، زیر خط فقر قرار میگیرد، کیفیت آموزش، تغذیه و دسترسی به خدمات بهداشتی بهشدت کاهش مییابد. این وضعیت، زنجیرهای از فقر نسلی را ایجاد میکند؛ جایی که فرزندان شاغلان فقیر، با کمترین فرصتهای برابر وارد بازار کار میشوند.
گذر از معیشت به بقا
به گزارش تسنیم, واقعیت این است که اشتغال در ایران امروز کارکرد سنتی خود را از دست داده است. دستمزد به ابزاری برای حفظ سطح زندگی استاندارد تبدیل نشده، بلکه تبدیل به ابزاری برای تأمین حداقلهای بقا شده است.
تا زمانی که تفاوت میان نرخ تورم و رشد درآمد اسمی به صورت ساختاری اصلاح نشود، پدیدهٔ شاغلان فقیر به یک بیماری مزمن اقتصادی تبدیل خواهد شد که ریشه در تضعیف پایههای طبقه متوسط و افزایش نابرابری در بلندمدت دارد.
نظر شما در مورد این مطلب چیه؟