خبر۲۴، پارسا رحیمیان، پژوهشگر حوزه حکمرانی؛ برو شهرهای بزرگ، بزرگ میشی؛ فرق داره ماهی توی تنگ باشه یا توی اقیانوس. اینجا نمون به جایی نمیرسی، آیندهای نداره، برو پیشرفت کن پابند این شهر نشو…
اگر در طول زندگی خود ساکن شهرهایی غیر از کلانشهرها بوده باشید به خصوص در ایران قطعا با تمایل افسارگسیخته ساکنان به مهاجرت برخورد کردهاید. میلی که از سمت بزرگان شهرهای کوچکتر تشدید هم میشود.
پدرها و مادرها که سالهای جوانی خود را صرف تربیت فرزندان خود کردهاند با دستان خود آب پشت پای فرزندانشان میریزند و آنها را راهی شهرهای بزرگتر میکنند. تازه به اینکار خود افتخار هم کرده و در ذهن خود این مسئله را با استدلال پیشرفت فرزندان توجیه میکنند و حس ازخودگذشتگی به آنها دست میدهد و یا راهی جز این اقدام پیش روی خود نمیبینند.
اما آیا واقعیت این است که راهی جز فرار نیست؟ آیا افراد توانمندی که از بستری شهری استفاده کرده و در آن رشد کردهاند پس از مهاجرت و توانمندشدن هیچگونه تکلیفی نسبت به شهر زادگاهشان ندارند؟ تمرکز بیش از حد افراد و امکانات در پایتخت چه تاثیری بر سایر شهرها میگذارد؟ چرا بومیان اصرار و برنامهای برای بازگشت جوانانشان ندارند؟ با خروج جوانان و افراد توانمند از شهرها چه طور میتوان به پایداری آن حوزه جغرافیایی امیدوار بود؟ اساس تقسیم کار در یک کشور چه میتواند باشد؟ زندگی در تهران افتخار است و یا در اغلب موارد نوعی به خصوص از بیمسئولیتی؟ نگاه مهاجران پس از چندی از مهاجرت چه تغییری میکند؟ مهاجران به دنبال چه هستند و هدف اصلی آنان از مهاجرت چیست؟
مهاجرت بیقاعده به کلانشهرها یعنی رهاشدن شهرهای کوچک و فربهشدن بیش از ظرفیت شهرهای بزرگتر و مهر تاییدی بر برقراری رابطهای شبه استعماری میان ساکنان کلانشهر و بازماندگان حوزههای کوچکتر. در ادامه این سلسله یادداشتها به مسئله وضعیت موجود حکمرانی ایران و راهکارهای برونرفت از آن با تاکید بر پایتختزدایی و جایگاه جوانان نخبه در گذار از این بحران خواهیم پرداخت.
انتهای پیام/
نظر شما در مورد این مطلب چیه؟