رسانه تصویری خبر۲۴

گرجستان در میانه بحران؛ تلاش تفلیس برای موازنه بین اروپا، روسیه و منافع ملی

گرجستان در میانه بحران؛ تلاش تفلیس برای موازنه بین اروپا، روسیه و منافع ملی

گرجستان به عنوان یکی از جمهوری‌های پساشوروی، در سه دهه‌ گذشته به یکی از مهم‌ترین میدان‌های رقابت ژئوپلیتیکی میان روسیه و غرب تبدیل شده که این وضعیت دردسرهایی برای این کشور به همراه داشته است.

- اندازه متن +

به گزارش خبر۲۴،گرجستان به عنوان یکی از جمهوری‌های پساشوروی، در سه دهه‌ گذشته به یکی از مهم‌ترین میدان‌های رقابت ژئوپلیتیکی میان روسیه و غرب تبدیل شده است.

موقعیت جغرافیایی این کشور دروازه‌ اتصال آسیای مرکزی به دریای سیاه و نقطه‌ تماس روسیه با قفقاز جنوبی اهمیت آن را دوچندان کرده است. از سوی دیگر، جامعه‌ گرجی در پی تجربه‌ استقلال و بحران‌های پس از آن، میان دو گرایش متعارض گرفتار مانده است؛ تمایل به ادغام در نهادهای غربی و ضرورت تعامل با روسیه به عنوان قدرت مسلط منطقه‌ای.

در این میان، اقتدارگرایی سیاسی در داخل گرجستان نه تنها از شکاف‌های سیاست خارجی تأثیر پذیرفته، بلکه خود به ابزاری برای مدیریت این شکاف‌ها تبدیل شده است. به همین دلیل بررسی تقاطع سیاست خارجی و اقتدارگرایی در گرجستان، فهمی تازه از الگوهای حکمرانی در این کشور و تأثیرپذیری آن از محیط ژئوپلیتیک را در اختیار ما قرار می‌دهد.

گرجستان میان استقلال و رقابت قدرت‌ها

پس از فروپاشی شوروی در سال ۱۹۹۱، گرجستان با بحران‌های متعددی از جمله جنگ‌های داخلی، تجزیه‌طلبی در آبخازیا و اوستیای جنوبی و بی‌ثباتی سیاسی مواجه شد. دولت‌های متوالی گرجستان همواره تلاش کردند میان دو محور اصلی سیاست خارجی ـ روسیه و غرب ـ نوعی تعادل ایجاد کنند، اما واقعیت‌های ژئوپلیتیک اجازه‌ استقلال کامل عمل را نداد.

در دهه‌ ۱۹۹۰، روسیه نفوذ گسترده‌ای در قفقاز جنوبی حفظ کرد و گرجستان عملاً در سایه‌ فشارهای سیاسی ـ امنیتی مسکو اداره می‌شد. با انقلاب گل رز در سال (۲۰۰۳) و روی کار آمدن میخائیل ساکاشویلی و دولت طرفدار غرب، نقطه‌ عطفی بود که مسیر الحاق به ناتو و اتحادیه اروپا را در اولویت قرار داد. اما جنگ ۲۰۰۸ با روسیه  منازعه بر سر اوستیای جنوبی موجب شد روسیه ضمن اعمال قدرت سخت، بخش‌هایی از خاک گرجستان را تحت کنترل مستقیم خود قرار دهد.

پس از دهه‌ ۲۰۱۰ حزب «رؤیای گرجستان» با رویکردی عملگرایانه‌تر تلاش کرد میان روسیه و غرب موازنه ایجاد کند، هرچند بحران‌های داخلی همچنان پابرجا ماند. این سیر تاریخی نشان می‌دهد که هرگاه گرجستان بیش از حد به یک قطب متمایل شده، با بحران امنیتی و بی‌ثباتی مواجه شده است. از همین‌جا اهمیت سیاست موازنه‌سازی و پیوند آن با اقتدارگرایی داخلی آشکار می‌شود.

نقش‌آفرینی بازیگران خارجی و چالش حاکمیت ملی

یکی از چالش‌های بنیادین گرجستان، تضعیف حاکمیت ملی در سایه‌ رقابت قدرت‌های خارجی است.

۱. اتحادیه اروپا و وعده‌های همگرایی؛ اتحادیه اروپا با ارائه‌ کمک‌های مالی، برنامه‌های نوسازی اداری و وعده‌ آینده‌ اروپایی، نفوذ نرم خود را در گرجستان گسترش داده است. با این حال، بروکسل همواره شروط سختگیرانه‌ای در زمینه‌ اصلاحات دموکراتیک و کاهش اقتدارگرایی مطرح کرده که در عمل برای نخبگان سیاسی گرجستان به معضلی تبدیل شده است. زیرا اجرای این شروط می‌تواند قدرت حاکمان را محدود کند و تعادل داخلی را برهم بزند.

۲. روسیه و ابزارهای فشار؛ روسیه با تکیه بر نفوذ تاریخی، اقتصادی و امنیتی، همواره گرجستان را در حوزه‌ نفوذ خود تعریف کرده است. حضور نظامی روسیه در آبخازیا و اوستیای جنوبی، وابستگی بخشی از اقتصاد گرجستان به بازار روسیه و نیز نقش‌آفرینی فرهنگی ـ مذهبی، ابزارهایی هستند که مسکو برای اعمال فشار در اختیار دارد.

۳. تلاقی فشار خارجی و اقتدار داخلی؛ این وضعیت موجب شده که هر دو طرف هم اتحادیه اروپا و هم روسیه ناخواسته به تقویت اقتدارگرایی داخلی یاری رسانند. غرب با طرح شروط سختگیرانه که نخبگان داخلی را به مقاومت واداشته و روسیه با تهدیدات امنیتی که دولت را در نقش «مدافع ملی» تثبیت کرده است.

موازنه‌سازی میان روسیه و غرب با محوریت منافع داخلی

گرجستان در دهه‌ گذشته به نوعی «موازنه‌سازی اقتدارگرایانه» روی آورده است.

۱. دیپلماسی دوگانه؛ در سطح رسمی، دولت گرجستان همچنان مسیر همگرایی با غرب را ادامه می‌دهد و حتی در سال‌های اخیر برای کسب وضعیت نامزدی عضویت در اتحادیه اروپا تلاش کرده است. اما در عمل، از تقابل مستقیم با روسیه پرهیز می‌کند و روابط اقتصادی ـ فرهنگی با مسکو را در سطحی قابل قبول حفظ کرده است.

۲. ابزارسازی از سیاست خارجی در داخل؛ نخبگان حاکم از رقابت ژئوپلیتیکی به عنوان ابزاری برای مشروعیت‌بخشی به اقتدار خود استفاده می‌کنند. آن‌ها با برجسته‌سازی تهدیدات خارجی، فضای امنیتی داخلی را تقویت کرده و مخالفان را به «وابستگی به بیگانه» متهم می‌سازند.

۳. منافع داخلی در کانون موازنه؛ این سیاست در ظاهر بر اساس منافع ملی تعریف می‌شود، اما در واقع منافع گروه‌های حاکم و تداوم قدرت آنان محور اصلی آن است. به عبارت دیگر، موازنه‌سازی میان روسیه و غرب کمتر به سود جامعه‌ مدنی و اصلاحات دموکراتیک بوده و بیشتر در جهت تثبیت اقتدار سیاسی داخلی عمل کرده است.

پیوند سیاست خارجی و اقتدارگرایی داخلی

گرجستان نمونه‌ای بارز از پیوند میان سیاست خارجی و اقتدارگرایی است. دولت‌های اقتدارگرا در گرجستان همواره تهدیدات روسیه یا فشارهای غربی را بهانه‌ای برای محدود کردن آزادی‌ها و کنترل رسانه‌ها قرار داده‌اند. برای کسب مشروعیت بین‌المللی، تعامل با غرب ضروری بوده است، اما همین تعامل اغلب به صورت گزینشی انجام می‌شود تا تنها در حوزه‌های مالی و اقتصادی نفع داشته باشد، نه در عرصه‌ دموکراسی. فضای سیاسی داخلی با گفتمان «امنیت ملی» اشباع شده که امکان نقد جدی و رقابت آزاد سیاسی را محدود می‌سازد.

پیامدها و سناریوهای آینده

سیاست کنونی گرجستان سه پیامد اصلی دارد:

۱. بی‌ثباتی مزمن: تا زمانی که روسیه و اتحادیه اروپا هر دو نفوذ گسترده‌ای در گرجستان دارند، بی‌ثباتی و بحران‌های سیاسی ادامه خواهد داشت.

۲. اقتدارگرایی پایدار اما شکننده: نخبگان سیاسی می‌توانند اقتدار خود را در کوتاه‌مدت حفظ کنند، اما در بلندمدت فشارهای داخلی و مطالبات اجتماعی احتمالاً این الگو را به چالش می‌کشد.

۳. وابستگی به محیط ژئوپلیتیک: آینده‌ گرجستان بیش از آنکه به تحولات داخلی وابسته باشد، به تغییر در سیاست‌های روسیه و اتحادیه اروپا بستگی دارد.

سناریوی غربی: در صورت پیشرفت واقعی در مسیر اتحادیه اروپا، احتمال کاهش اقتدارگرایی وجود دارد، اما این امر واکنش سخت روسیه را در پی خواهد داشت.

سناریوی روسی: چرخش به سوی روسیه می‌تواند به معنای ثبات کوتاه‌مدت اما وابستگی بلندمدت باشد.

سناریوی موازنه‌ ادامه‌دار: محتمل‌ترین وضعیت، ادامه‌ موازنه‌سازی کنونی است که اقتدارگرایی داخلی را بازتولید خواهد کرد.

با توجه به داده های مورد بررسی گرجستان امروز در تقاطع سیاست خارجی و اقتدارگرایی داخلی ایستاده است. نفوذ بازیگران خارجی، به جای آنکه راهی برای تقویت دموکراسی و استقلال باشد، به ابزار تداوم اقتدار سیاسی در داخل تبدیل شده است.

در این میان، آنچه کمتر مورد توجه قرار گرفته، تعریف واقعی منافع ملی و اولویت‌بندی نیازهای داخلی جامعه‌ گرجستان است. آینده‌ این کشور تا زمانی که نخبگان سیاسی میان وابستگی به قدرت‌های خارجی و حفظ اقتدارگرایی داخلی سرگردان باشند، همچنان در هاله‌ای از ابهام باقی خواهد ماند. تنها در صورتی که منافع داخلی به صورت واقعی و نه ابزاری محور سیاست‌گذاری قرار گیرد، امکان گذار از این چرخه‌ تکراری فراهم خواهد شد.

ارسال دیدگاه
0 دیدگاه

نظر شما در مورد این مطلب چیه؟

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *