کتاب «خار و میخک» سفری است از دل تاریکیهای اشغال تا روشنی پایداری، روایتی که از زمستان سال ۱۹۶۷ میلادی آغاز میشود؛ زمانی که کودکی پنجساله به نام یحیی سنوار، هنوز معنای جنگ را نمیدانست اما صدای بمباران و لرزش زمین را تجربه میکرد. او به همراه خانوادهاش در شهر خانیونس زندگی میکرد؛ شهری که اندک زمانی بعد، زیر چکمههای ارتش اسرائیل فرو رفت.
در همان روزهای نخستین جنگ، خانواده سنوار به ناچار به زیرزمین خانهشان پناه میبرند. در تاریکی پناهگاه، صدای انفجار و فروریختن دیوارها تنها موسیقی زندگیشان است. هنگامی که سکوتی کوتاه حکمفرما میشود و مردم گمان میبرند جنگ به پایان رسیده، با صحنهای روبهرو میشوند که آغاز اشغال کامل سرزمینشان است. سربازانی با پرچمهای جعلی مصر به خانهها نزدیک میشوند و لحظهای بعد، پرچمهای اسرائیل بر تانکها برافراشته میگردد. همان زمان، کودکی به نام یحیی در مییابد که دوران آرامش به پایان رسیده و زندگی او با مفهوم مقاومت گره خورده است.
پدر و عمویش از نخستین کسانی بودند که به صف گروههای مقاومت پیوستند. عمویش شهید شد و پدرش برای مدتی ناپدید گردید. در این میان، بازیهای کودکانه، مانند «عرب و یهود» که همیشه در آن عربها پیروز بودند، جای خود را به واقعیت تلخ جنگ داد. اردوگاهها تحت حکومت نظامی اداره میشدند، اما شعله مقاومت همچنان روشن بود. گروههای کوچک مردمی، با کمترین امکانات، در برابر گشتهای اسرائیلی میایستادند و با بمبهای دستساز پاسخ سرکوبها را میدادند.
سنوار در بخشی از رمان، این فضا را با نگاهی از درون روایت میکند؛ نگاهی که میان واقعیت بیرونی و احساس درونی یک کودک در نوسان است. او از روزهایی میگوید که مردم اردوگاه در عین ترس و فقر، همچنان در جستوجوی امید بودند. سربازان اسرائیلی برای تحقیر مردم، مردان را در کوچهها متوقف و کتک میزدند، اما در همان لحظات، زنان با فریادهای هشداردهنده یا کودکان با خواندن سرودهای محلی، مقاومت را زنده نگه میداشتند.
در سالهای بعد، یحیی وارد مدرسه میشود. درس خواندن زیر سایه حکومت نظامی، نمادی از پایداری نسل جدید است. در اردوگاه، هر زمان حکومت نظامی اعلام میشد، مردم میدانستند که یکی از گروههای مقاومت عملیاتی انجام داده است. نیروهای اشغالگر تلاش داشتند با ترس و تخریب خانهها، مردم را به اطاعت وادار کنند. با بولدوزر خیابانها را گسترش میدادند تا بتوانند به عمق کوچهها نفوذ کنند، اما روح مقاومت در دل مردم، دستنیافتنیتر از هر دیوار و سنگی بود.
نخستین پیروزی بزرگ پس از شکست سال ۱۹۶۷، در عملیات «الکرامه» رقم خورد؛ جایی که فداییان فلسطینی موفق شدند جلوی تهاجم اسرائیل به اردن را بگیرند. این رخداد، جانی تازه به مقاومت بخشید و فصل جدیدی از مبارزه را آغاز کرد. در همین دوران، شکاف میان دو گروه در جامعه فلسطین شکل گرفت: گروهی که برای بقای خود ناچار بودند در زمینهای غصبشده برای کارفرمایان اسرائیلی کار کنند، و گروهی که این همکاری را خیانت به سرزمین و مردم میدانستند. سنوار در روایتش، این تضاد را بهعنوان یکی از چالشهای اخلاقی و اجتماعی مردم فلسطین به تصویر میکشد.
در میانه روایت، تصویرهای انسانی و روزمره نیز پررنگ است؛ از عادتها و سنتهای خانوادگی گرفته تا تأکید پدران بر مراقبت از دختران همسایه، و حضور عشق و امید در دل ویرانیها. در بخشی از کتاب، برادر بزرگتر یحیی برای ادامه تحصیل راهی مصر میشود؛ تصمیمی که هم نشانه آرزوی پیشرفت است و هم یادآور جدایی و مهاجرت اجباری نسلها.
با گذر زمان، یحیی السنوار جوان به دانشگاه اسلامی غزه راه مییابد. فضای دانشگاه، آینهای از تحولات اجتماعی و سیاسی آن دوران است؛ زمانی که بذر جنبش اسلامی فلسطین در دل دانشگاهیان جوان کاشته شد. در دسامبر ۱۹۸۷، با انتشار نخستین اعلامیهها، «جنبش حماس» رسماً موجودیت خود را اعلام کرد. این بخش از رمان، با توصیف فضای خیابانها و تظاهرات پس از نماز جمعه آغاز میشود؛ جایی که مردم با پرتاب سنگ و ساخت کوکتل مولوتف در برابر نیروهای اشغالگر ایستادند.
سنوار در این اثر، صحنههایی از مقاومت مدنی را با جزئیاتی زنده روایت میکند؛ کودکانی که با چکش و میخ، تلهای ساده برای خودروهای نظامی میسازند و با هر انفجار چرخ، فریاد شادی سر میدهند. او این لحظات را نه تنها بهعنوان رخدادهای تاریخی، بلکه به عنوان لحظاتی از بلوغ اجتماعی ملت فلسطین تصویر میکند.
رمان در ادامه، به دورهای میرسد که همزمان با نخستوزیری بنیامین نتانیاهو در اسرائیل است. افزایش سیاستهای سختگیرانه و درگیریها میان نیروهای فلسطینی و اشغالگران، بار دیگر چهره شهرها را خونین میکند. ساخت تونلی در زیر مسجدالاقصی، که تهدیدی جدی برای این مکان مقدس تلقی میشد، موجی از اعتراض و خشم به راه میاندازد. درگیریها به سرعت گسترش مییابد و حملات مسلحانه در بازارها و خیابانهای اسرائیل، معادله امنیت را برهم میزند.
سنوار با تکیه بر واقعیتهای تاریخی، نشان میدهد که چگونه اشغالگران با ابزار نظامی بر زمین مسلط شدند اما از تسخیر اراده مردم ناتوان ماندند. او در «خار و میخک» تصویر میکند که چگونه زندگی روزمره در میان جنگ ادامه دارد؛ مردانی که با وجود خطر، به کار میروند، زنانی که امید را در خانهها زنده نگه میدارند و جوانانی که از دانشگاه تا میدان نبرد، دوشادوش یکدیگر میجنگند.
در بخشهای پایانی کتاب، روایت به سالهای آغاز قرن بیستویکم نزدیک میشود؛ زمانی که اشغالگران با استفاده از فناوری و عملیاتهای هدفمند ترور، صدها فعال فلسطینی را از میان برداشتند. در مقابل، نیروهای مقاومت با ساخت نخستین خمپارهها و موشکهای ابتدایی، معادله نبرد را تغییر دادند. در این بخش، سنوار نشان میدهد که چگونه اراده انسانی میتواند از دل محاصره، ابزار دفاع بسازد.
او صحنههایی را ترسیم میکند که در آن خیابانهای تلآویو و قدس غربی خالی از جمعیت است و مردم اسرائیل از ترس حملات، کافهها و فروشگاهها را ترک کردهاند. در مقابل، مردم غزه با وجود فقر و محاصره، در پی ادامه حیات و حفظ کرامت انسانی خویش هستند. رمان با این نگاه انسانی و مقاوم به پایان میرسد؛ نگاهی که در عین روایت درد، بر امید و پایداری تأکید دارد.
سنوار در «خار و میخک» نه فقط تاریخ مبارزه فلسطین، بلکه سیر رشد و آگاهی یک نسل را بازگو میکند؛ نسلی که در کودکی طعم آوارگی را چشید، در نوجوانی شاهد تحقیر و تخریب بود و در جوانی به مبارزه برخاست.
در کنار مضمون تاریخی و سیاسی، «خار و میخک» از نظر ساختار ادبی نیز اثری قابلتوجه است. نویسنده با زبانی ساده اما پرقدرت، از دل تجربه زیسته خود روایتی خلق کرده که مرز میان داستان و واقعیت را از میان برمیدارد. او با انتخاب نامهایی چون احمد برای شخصیت اصلی، بهنوعی بازتابی از زیست جمعی مردم فلسطین ارائه میدهد. احمد در هر فصل از کتاب، درگیر موضوعی تازه است: کارگری در زمینهای اشغالی، تلاش برای تحصیل، عشق پنهانی و دغدغههای اخلاقی میان زندگی و مقاومت.
این اثر در حقیقت نوعی خودزندگینامه جمعی است؛ ترکیبی از سرگذشت فردی و سرنوشت ملی. نویسنده با استفاده از زبان روایی درونی، بهخوبی نشان میدهد که چگونه مردم فلسطین در سختترین شرایط، پیوند خود را با هویت و ایمانشان حفظ کردهاند.
در پایان کتاب، احمد به دانشگاه میرود و با همکلاسیای آشنا میشود که حضورش رنگی از امید و آرامش به زندگی او میبخشد. اما حتی عشق در این سرزمین، با اضطراب و انتظار همراه است. مادران چشمبهراه، سربازان اسیر و جوانانی که از ایستهای بازرسی میگذرند، همه در کنار هم تصویری از ملتی میسازند که میان خارهای واقعیت، بوی میخکِ امید را جستوجو میکنند.
«خار و میخک» رمانی است درباره ریشههای مقاومت، هویت و کرامت انسانی در بستر اشغال. اثری که با نگاهی از درون، تاریخ فلسطین را نه از زاویه سیاست، بلکه از چشم مردمانی روایت میکند که هر روز در میان ترس و امید زندگی کردهاند.
در بخشی از کتاب میخوانیم:
از عمق جانش حرف میزد. از اعماق روحش صحبت میکرد. گویی بهتازگی از درد بزرگی رهایییافته باشد. گفتم: فکر نمیکنی خیلی داری بزرگش میکنی؟ تا جایی که من میدونم انقلابیا هم عاشقاَن هم ادیب. خندید و گفت: درسته… اما نه برای ما. نه برای مردم فلسطین. شاید برای مبارزای ویتنام، کوبا، چین… شاید سرنوشت ما اینه که فقط یه عشق داشته باشیم و بس: عشق به این سرزمین. عشق به این زمین. به مقدساتش. به خاکش. به هواش. به درختای پرتقالش انگار این سرزمین اجازه نمیده عشق معشوق دیگهای تو سینۀ عاشقش آشیونه کنه. عشق این خاک رقیبی رو برنمیتابه… با خنده گفتم: «تو هم که هر سه تاشی مبارز و عاشق و شاعر.»
کتاب «خار و میخک» نوشته یحیی سنوار، رهبر جنبش حماس، با ترجمه هانیه کمری در ۶۶۰ صفحه و با شمارگان ۱۲۵۰ نسخه، به قیمت ۴۹۵ هزار تومان توسط انتشارات سوره مهر منتشر شده است.
نظر شما در مورد این مطلب چیه؟