به گزارش خبر۲۴، اتاق فرمان آمریکایی با هماهنگی صهیونیزم و همراهی ترکیه، فعلا توانستهاند با ساقط کردن بشاراسد، ظاهرا شکست قبلی را جبران و بر سوریه حاکم شوند؛ اما آیا این پایان ماجرا خواهد بود؟بعید است تحلیلگری را بتوان یافت که بتواند آینده روشنی را برای سوریه ترسیم و پیشبینی کند و این آینده در هالهای نه در ابهام بلکه در ابهامات متعدد قرار دارد!در این یادداشت بنای خوانش گزینه های محتمل برای آینده سوریه را ندارم و صرفا به پاسخ یک پرسش میپردازم.آیا آمریکا به اهداف خود در سوریه دست خواهد یافت؟خوب است بدانیم آمریکا پس از جنگ جهانی دوم بارها و بارها برای تغییر نظام های سیاسی مخالف خود در منطقه خاورمیانه دست بکار شده و با بهانه های مختلف از جمله مقابله با کمونیسم، رقابت با رقبای ژئوپلیتیک، جلوگیری از سلاحهای کشتار جمعی، مبارزه با تروریسم و گسترش دموکراسی شیوه های گوناگونی را بکار گرفته است.
حمایت از کودتای نظامی، کمک نظامی آشکار و پنهان به گروه های اپوزیسیون، حمله و اشغال کردن کشور، پشتیبانی هوایی از قوای اپوزیسیون، تحریم و….از جمله شیوههای این کشور متجاوز در دستاندازی به کشورهای منطقه بوده است. خوب است این را هم بدانیم که وقتی دولتمردان آمریکا برای سرنگونی نظامی مصمم میشوند، با فریبکاری تمام، در باره تهدیدات آن نظام غلو میکنند، واژگان جذاب و همهپسند مانند دموکراسی، مبارزه با تروریسم، حقوق بشر و امثال آنرا استخدام می کنند، وعده دستاوردهای بسیاری را میدهند و زودهنگام ادعای پیروزی و موفقیت میکنند. و اما پاسخ این پرسش که آیا آمریکا به اهداف خود در سوریه دست خواهد یافت یا نه؟ را به یک کارگزار باتجربه آمریکایی واگذار میکنم؛ کسی که حدود سه دهه سیاستهای آمریکا را در غرب آسیا دنبال کرده و در پی تحقق اهداف کشور متبوعش در این منطقه حساس جهان بوده است.
فیلیپ گوردون، هماهنگ کننده اسبق کاخ سفید در امور خاورمیانه، کتابی دارد به نام ” شکست در بازی طولانی”، او در این کتاب، ضمن موافقت و همراهی با اهداف دولتمردان آمریکا در سرنگونی نظام های سیاسی غیر همسو با آمریکا، راهبردها و دستیابی آمریکا به اهدافش را به چالش میکشد و آنها را ناموفق ارزیابی میکند.گوردون، سیاستها و دخالت های آمریکا در تغییر دولتهای عراق، لیبی، افغانستان و سوریه را مرور می کند و به این سؤالات پاسخ میدهد که چرا تغییر رژیم در خاورمیانه چنین دشوار است؟ چرا همیشه از آنچه انتظار می رود سختتر است و پیامدهای بدی به همراه دارد؟ چرا رهبران آمریکا فکر میکنند که “میتوانیم درست انجامش بدهیم” و فریب این توهم را میخورند که این دفعه فرق می کند؟ آیا اصلا برای سیاستی که پیوسته به شکست میانجامد، هیچ راه جایگزینی هست که واقعگرایانه باشد؟پاسخ گوردون به این پرسشها با بررسی هفتاد سال تلاش ایالات متحده آمریکا برای تغییر نظام های سیاسی غرب آسیا صورت گرفته است. فیلیپ گوردون در بخش پایانی کتاب خود به جمعبندی مطالبش میپردازد و در بخشی از این جمعبندی چنین می نویسد:” ماجراهای تغییر رژیمی که در این کتاب دربارهشان بحث شد تفاوتهای بسیاری با هم دارند، ولی شباهتهای مهمی نیز بینشان وجود دارد.
در تکتک موارد، تلاش برای سرنگونی رژیم فعلی و نشاندن حکومتی بهتر به جای آن بسیار پرهزینهتر از چیزی درآمد که پیشبینی شده بود، نتوانست ثبات را به همراه بیاورد، و طیف گستردهای پیامد ناخواسته و نامطلوب به وجود آورد.”نویسنده تصریح میکند:” وقتی به تکتک عملیات های تغییر رژیم در خاورمیانه مینگریم که از سال ۱۹۵۳ به رهبری ایالات متحده انجام شد، هیچ نمونه موفقی به چشم نمیخورد،با چندین شکست فاجعه آمیز روبهرو شدهاند، همیشه نیز هزینهها بیشتر از چیزی بود که سیاستگذاران و حامیان تغییر رژیم قول میدادند، منافع کمتری داشت و نتایج پیشبینی نشدنیتر بود.”بر اساس آنچه سیاستمدار و مجری باسابقه سیاستهای آمریکا در منطقه غرب آسیا مطرح کرده میتوان آینده سوریه را ضمن ابهامات بسیاری که دارد، آینده ای پرچالش، پرهزینه و بدون دستاورد مطلوب برای آمریکا توصیف کرد، آینده ای که شاید اتاق فرمان آمریکایی را یکبار دیگر مبهوت و پشیمان کند و در این آینده، جوانان غیور سوریه نقشی مهم ایفا خواهند کرد!