به گزارش خبر۲۴، احساس خودکوچک بینی ملی نقطه مقابل «ما می توانیم» است و عمدتاً به واسطه سیاستمداران مشهور میتواند تئوریزه و عملیاتی شده و جامعه را در مسیر وابستهگرایی پیش برده و مانع از حرکت یک کشور در مسیر توسعه شود. اسناد معتبر و قرائن و مصادیق قطعی وجود دارد که اثبات میکند فقدان روحیه ما می توانی در زمان حکومت قاجاریه و شاهنشاهی، نقش بی بدیلی در جدا شدن قسمتهای مهمی از خاک ایران و از بین رفتن استقلال ملی شد.
تا جایی که با انعقاد هر قراردادی که بخشی از خاک ایران به بیگانه هبه می شود، جامعه بدون کمترین اعتراضی نسبت به عملکرد پادشاهان و حکمرانان، تضعیف روزشمار ایران را می پذیرد، چرا که جامعه آن روز همانند تصمیم گیران و تصمیم سازان روحیه «ما نمی توانیم» را با جان و دل پذیرفته بودند! و خود را فاقد توانمندی و قدرت لازم برای اداره مستقل و با صلابت کشور دانسته و در واقع خود را شهروند درجه 2 جامعه بین المللی می دانند.
بر همین اساس مهمترین عهدنامههای بین المللی که در زمان قاجاریه و شاهنشاهی بر پایه احساس خودکوچک بینی منعقد شد و منجر به تخطئه منافع عینی ملی شد میتوان به عهدنامه پاریس، گلستان، ترکمنچای، آخال و گلداسمیت اشاره کرد که طی آن قسمتهای مهمی از خاک ایران توسط کشورهای انگلیس امریکا و روسیه رسما جدا شد.
«کوچک سازی خاک ایران» که یکی از مهمترین آن جداسازی بحرین از ایران در زمان محمدرضا شاه بود، از جمله پیامدهای عینی احساس حقارتی بود که نزد سیاستمداران ارشد قاجاریه و شاهنشاهی بود.
تعمیق روحیه «ما نمی توانیم» در جامعه آثار دراز مدت مهمی به همراه داشت که بر اساس آن جامعه در مقابل توطئههای ضدایرانی کشورهای غربی بی تفاوت شد و حساسیتی نسبت به عدم استقلال کشور در عرصه داخلی و بین المللی نداشتند به طوری که حتی زمانی با اشغال نظامی کشور توسط انگلیس و روسیه، جامعه همانند پادشاهان تنها به مخالفتهای پراکنده دلخوش می کنند و خبری از مخالفت ها و اعتراضات گسترده ، منسجم و اثرگذار در بین سیاستمداران ارشد و جامعه نیست.
از مجموعه نظریات آلفرد آدلر می توان اینگونه برداشت کرد که روحیه ما می توانیم رابطه مستقیم با تضعیف منافع ملی و فراملی یک کشور دارد به طوری که به هر میزان که «احساس حقارت ملی» در یک جامعه بالاتر باشد به همان میزان پیامدهای آن گسترده تر خواهد بود.
یکی از دستاوردهای انقلاب اسلامی در 47 سال اخیر «ایجاد روحیه خود باوری ملی» در کشور بوده، در مقابل بعضاً دیده می شود، این باور عمومی ترویج می شود که برای تعدیل مشکلات کشور در حوزه اقتصادی و به دلیل ناتوانی (همان احساس خود کوچک بینی) باید در مقابل خواستههای غرب مواضع عقلانی- انقلابی را تعدیل و تن به مذاکراتی مشابه با برجام در حوزه موشکی، حقوق بشر و مسائل منطقهای داد.
گاهاً راه برون رفت کشور از مشکلات موجود «تعدیل مواضع عقلانی -انقلابی» و«اغماض از برخی ابزارهای اقتدار ملی مانند صنعت بومی موشکی» عنوان می شود در حالی که تجربه تاریخی نشان میدهد اتخاذ چنین رویکردهایی عامل عقب ماندگی کشور بوده و اجازه نداده که ایران همانند ژاپن، کره جنوبی و حتی چین رنگ توسعه درون زا را ببیند.
نمونه مبرهن آن برجام است، پدیده ای که اثبات می کند تعدیل مواضع در برابر غرب و چشمپوشی از مولفههای اقتدار قطعاً کشور را در مسیر پیشرفت قرار نخواهد داد و بلعکس به استانداردسازی رفتار ایران در عرصه منطقهای و بین المللی منطبق با خواسته نظام سلطه خواهد انجامید.
گسترش روحیه «خودکم بینی ملی» و «احساس خود حقیر پنداری در مقابل غرب» نهایتاً به کوچک سازی منافع ملی ختم می شود به طوری که در دوران پسا برجام نه تنها غرب منافع هستهای را به رسمیت نشناخته بلکه عاملی برای تشدید فشارهای غرب برای تحدید منافع فراملی نیز شده است، به طوری که تحریم – تهدید نظامی به شکل بسیار گسترده تری علیه ایران وضع شد و کماکان سایه تهدید نظامی برآمده از برجام بر سر کشور حس می شود.