گزارش اختصاصی خبر ۲۴؛ منصور متقی
در سالگرد عملیات طوفانالاقصی و همزمان با نشست موسوم به «صلح غزه» در شرمالشیخ، طیف رادیکال جریان اصلاحات تلاش میکند تا در امتداد راهبرد شیفت پارادایم و تولید فشار برای تغییر در سیاست خارجی و عقب نشینی در برابر آمریکا مجموعه ای از کنش های سیاسی- رسانه ای را عملیاتی سازد.
این جریان که در سالهای اخیر از کاهش وزن گفتمانی خود در سیاست ایران رنج میبرد، اکنون کوشیده است از تحولات اخیر منطقه – بهویژه بحران غزه و طرح صلح پیشنهادی غرب – بهعنوان اهرمی برای احیای خود و بازتولید گزارهی قدیمی «لزوم تنشزدایی با آمریکا و رژیم صهیونیستی» استفاده کند.
۱. از تقبیح مقاومت تا تطهیر وادادگی
نخستین لایهی این روایت، بازخوانی منفی عملیات طوفانالاقصی است. رسانهها و چهرههای نزدیک به رادیکال ها کوشیدهاند با برجستهسازی «هزینههای» این عملیات، آن را به عنوان خطایی استراتژیک معرفی کنند.
سرمقاله روزنامه جمهوری اسلامی از این عملیات به عنوان «اشتباهی پرهزینه» یاد کرده و حتی شهادت سیدحسن نصرالله را «بزرگترین خسارت» این مسیر دانسته است.
در این چارچوب، این طیف عملاً تلاش دارد گفتمان مقاومت را از موضع عقلانیت به حاشیه براند و کنشگری فعال در برابر رژیم صهیونیستی را فاقد توجیه راهبردی نشان دهد.
این تغییر جهت مفهومی، در واقع مقدمهای برای القای این گزاره است که «دوران مقاومت پایان یافته» و ایران باید از منطق تقابل عبور کند.
۲. برای شرمالشیخ!
در گام دوم، اصلاحطلبان رادیکال با تمرکز بر گزارشهایی چون یادداشت «باراک راوید» در اکسیوس درباره دعوت احتمالی ایران به نشست شرمالشیخ، سعی دارند فضای جدیدی از «فرصت دیپلماتیک» را القا کنند.
روزنامه شرق در یادداشتی از کیومرث اشتریان صریحاً نوشت که اگر طرح صلح ترامپ به مرحله اجرا برسد، «بازاندیشی در استراتژی جمهوری اسلامی توجیهپذیر میشود».
در این گفتمان، حتی بندهایی نظیر خلع سلاح مقاومت، واگذاری اداره غزه به یک نهاد بینالمللی یا حضور نیروهای نظارتی غربی، بهعنوان «هزینههای قابلمدیریت» معرفی میشود.
این روایت، در پی آن است که تغییر رویکرد ایران نه عقبنشینی، بلکه نوعی «انعطاف عقلانی» جلوه داده شود و به بدنه اجتماعی جریان مقاومت چنین القا کند که زمان بازتعریف مأموریتهای منطقهای فرارسیده است.
۳. القائات برای عادی سازی
در لایه سوم، این گفتمان از سطح تحلیل سیاسی فراتر رفته و به بازتعریف مفهوم امنیت ملی میرسد.
تحلیلگران اصلاحطلبی چون مرتضی مکّی و امیرعلی ابوالفتح در رسانههایی مانند اعتماد، صریحاً بر این باورند که ایران باید در برابر تغییرات ژئوپلیتیک منطقه «انعطاف راهبردی» نشان دهد؛ زیرا ادامه مسیر گذشته نه با ظرفیت اقتصادی کشور سازگار است و نه پاسخگوی فشارهای بینالمللی.
در نگاه آنان، امنیت ملی ایران زمانی تضمین میشود که از حالت تهاجمی در محور مقاومت خارج شده و بهسوی «نظم جدید منطقهای» – که همان نسخه بازسازیشده «صلح ابراهیم» است – حرکت کند.
چنین برداشتی در ظاهر «پراگماتیستی» است اما در واقع بازتولید همان منطق وابستگی به غرب است که از دهه ۷۰ تاکنون، محور فکری جریان اصلاحطلب بوده است.
۴. اهداف پنهان
تحلیل محتوای مواضع اخیر اصلاحطلبان رادیکال نشان میدهد که این جریان در حال اجرای یک عملیات شناختی چندمرحلهای است:
1. تضعیف مقبولیت مقاومت از طریق برجستهسازی «خسارتها» و نادیدهگرفتن دستاوردهای راهبردی طوفانالاقصی در تضعیف هیمنه اسرائیل.
2.مشروعیتبخشی به عادیسازی با قالبسازی از «فرصت صلح»، بهگونهای که تعامل با آمریکا و اسرائیل نه خیانت، بلکه اقتضای واقعیتهای جهانی جلوه کند.
3. درونیسازی عادیسازی از طریق پیوند دادن آن با مشکلات اقتصادی و معیشتی داخلی؛ یعنی القای این گزاره که رفع تحریمها و بهبود وضعیت مردم در گرو عبور از محور مقاومت است.
4. ایجاد شکاف در هسته سخت نظام و جامعه مؤمن از رهگذر دوگانهسازی میان «عقلانیت و آرمانگرایی»، تا در نهایت مقاومت، احساسی و پرهزینه تصویر شود.
این عملیات، ظاهراً سیاسی اما در ماهیت، یک اقدام شناختی هدفمند برای تغییر درک عمومی از جایگاه مقاومت است.
همچنین از سوی دیگر باید گفت گفتمان انقلاب اسلامی، امنیت را در بستر مقاومت فعال و بازدارندگی میبیند، در حالی که گفتمان اصلاحطلبان رادیکال، امنیت را در ادغام با نظم آمریکایی تعریف میکند.
در نگاه اول، «تنشزدایی» واژهای جذاب است، اما در واقع، خروجی آن انفعال ژئوپلیتیک ایران و جابهجایی محور تصمیمگیری از تهران به واشنگتن و تلآویو است.
پذیرش طرحهایی نظیر صلح ترامپ، نه فقط به معنای عقبنشینی از آرمان فلسطین، بلکه به معنای دست شستن از استقلال راهبردی جمهوری اسلامی است.
در حقیقت، اصلاحطلبان رادیکال با پوشش «عقلانیت و واقعگرایی»، در حال پیشبرد نوعی مهندسی ذهنی هستند تا ملت ایران را به پذیرش عادیسازی و پذیرش نظم آمریکایی سوق دهند.
با جمعبندی شواهد میتوان گفت که پروژه اخیر اصلاحطلبان رادیکال در قبال مسئله غزه، تلاشی برای بازتولید «گفتمان سازش» در قالبی بومی و نرم است.
آنان با درونیسازی آنچه ادبیات صلح می نامند و ارزیابی هزینهها و برجستهسازی دشواریهای اقتصادی، میکوشند از بستر یک بحران بینالمللی برای تغییر جهتگیری استراتژیک کشور بهره ببرند.
اما واقعیت آن است که جمهوری اسلامی نه بهدلیل احساسات، بلکه بر مبنای منطق بازدارندگی و موازنهی قدرت در منطقه، بر محور مقاومت تأکید دارد.
نظر شما در مورد این مطلب چیه؟