گزارش اختصاصی خبر ۲۴؛ رضا دهقانی،
در روز شنبه، ۱۸ اکتبر ۲۰۲۵، آمریکا شاهد یکی از گستردهترین اعتراضات مردمی علیه سیاستهای دونالد ترامپ بود. تحت شعار «نه به پادشاهی»، هزاران نفر در بیش از ۲۵۰۰ مکان در سراسر این کشور به خیابانها آمدند. این تظاهرات، که توسط سازمانهای نزدیک به دموکراتها سازماندهی شده بود، عمدتاً علیه سیاستهای سختگیرانه مهاجرتی ترامپ و استقرار نیروهای نظامی در شهرهای تحت کنترل دموکراتها بود. معترضان ترامپ را به رفتارهای استبدادی متهم کردند و این اعتراضات را نمادی از مقاومت مدنی در برابر آنچه رفتارهای «پادشاهیوار» میدانند، توصیف کردند.
این رویداد نه تنها انعکاسی از نارضایتی گسترده است، بلکه نشانهای از دو قطبی شدن عمیقتر در جامعه آمریکا به شمار میرود. در این مقاله، با بررسی رفتارهای ترامپ، تاریخچه سیاسی آمریکا و ویژگیهای جامعه این کشور، به این موضوع میپردازیم که آمریکا بیش از هر زمان دیگری به قطبیسازی شدید دچار شده و ادامه این روند میتواند به چند تکه شدن جامعه و تضعیف داخلی منجر شود.
رفتارهای ترامپ و نقش آن در تشدید قطبیسازی
دونالد ترامپ، که در سال ۲۰۲۴ برای دومین بار به ریاستجمهوری رسید، رفتارهایی اتخاذ کرده که به طور مستقیم به افزایش قطبیسازی سیاسی کمک کرده است. سیاستهای او در زمینه مهاجرت، مانند ساخت دیوار مرزی و جداسازی خانوادهها، نه تنها خشم دموکراتها را برانگیخته، بلکه جامعه را به دو اردوگاه تقسیم کرده: یکی که آن را ضروری برای امنیت ملی میداند و دیگری که آن را نژادپرستانه و غیرانسانی میشمارد. علاوه بر این، ترامپ با استفاده از رسانههای اجتماعی و اظهارات تحریکآمیز، مانند انکار نتایج انتخابات یا توصیف مخالفان به عنوان «دشمنان مردم»، فضای سیاسی را مسموم کرده است. تحقیقات نشان میدهد که در دوران ترامپ، حمایت از نقض هنجارهای دموکراتیک افزایش یافته است، بهویژه در میان جمهوریخواهان، و این مسئله قطبیسازی سیاسی را عمیقتر کرده است
از منظر منطقی، این رفتارها چرخهای از خصومت ایجاد میکنند: ترامپ با تمرکز بر مسائل فرهنگی مانند «جنگهای فرهنگی»، پایگاه خود را بسیج میکند، اما این امر مخالفان را نیز رادیکالتر میسازد. نتیجه، جامعهای است که در آن گفتگو جای خود را به اتهامزنی داده و اعتماد به نهادها کاهش یافته. همانطور که ازرا کلاین، روزنامهنگار آمریکایی، در کتاب «چرا قطبی هستیم» مینویسد: «ما آنقدر در هویتهای سیاسی خود قفل شدهایم که هیچ کاندیدا، اطلاعات یا شرایطی نمیتواند ما را وادار به تغییر نظر کند.» این نقل قول نشاندهنده آن است که رفتارهای ترامپ نه تنها قطبیسازی را تشدید کرده، بلکه آن را به سطحی غیرقابل بازگشت رسانده.
تاریخچه قطبیسازی در آمریکا: درسهایی از گذشته
قطبیسازی سیاسی در آمریکا پدیدهای جدید نیست و ریشه در تاریخ این کشور دارد. یکی از بارزترین نمونهها جنگ داخلی آمریکا (۱۸۶۱-۱۸۶۵) است که بر سر مسئله بردهداری و حقوق ایالتی رخ داد. در آن دوران، جامعه به دو بخش شمالی (ضد بردهداری) و جنوبی (حامی بردهداری) تقسیم شد و این قطبیسازی به خشونت و جدایی منجر گردید. مشابه آن، در دوران انقلاب صنعتی اواخر قرن نوزدهم، تنشهای اقتصادی بین کارگران و سرمایهداران به اعتراضات گسترده و خشونتآمیز مانند اعتصاب هومستد (۱۸۹۲) انجامید.
در قرن بیستم، دوران فرانکلین روزولت (۱۹۳۰ها) نیز قطبیسازی ایجاد کرد، جایی که سیاستهای اقتصادی او جمهوریخواهان را علیه دموکراتها قرار داد. جنبش حقوق مدنی دهه ۱۹۶۰ نیز جامعه را تقسیم کرد: سفیدپوستان جنوبی در برابر جنبش مارتین لوتر کینگ ایستادند و این امر به خشونتهای نژادی منجر شد. تحقیقات اخیر نشان میدهد که قطبیسازی فعلی بدترین از زمان جنگ داخلی است، با کاهش تعداد نمایندگان میانهرو در کنگره از بیش از ۱۶۰ نفر در دهه ۱۹۷۰ به تنها ۲۰ نفر در حال حاضر.
در واقع، یک تحلیل مرکز تحقیقاتی پیو نشان میدهد که به طور متوسط، دموکراتها و جمهوریخواهان امروزه از نظر ایدئولوژیکی از هر زمان دیگری در ۵۰ سال گذشته دورتر هستند.
از منظر تاریخی، این الگوها نشان میدهند که وقتی قطبیسازی با مسائل هویتی (نژادی، اقتصادی) ترکیب شود، به تضعیف نهادها منجر میشود. همانطور که جودی وودراف، مورخ، مینویسد: «قطبیسازی و تقسیمبندی به خشونت سیاسی منجر میشود»، اشارهای به تاریخ آمریکا که در آن تقسیمات عمیق به بحرانهای ملی انجامیده است.
ویژگیهای جامعه آمریکا و بستر قطبیسازی
جامعه آمریکا با تنوع نژادی، اقتصادی و ایدئولوژیک خود، بستری مناسب برای قطبیسازی فراهم میکند. بیش از ۴۰ درصد جمعیت غیرسفیدپوست هستند و نابرابری اقتصادی – جایی که ۱ درصد برتر ۴۰ درصد ثروت را کنترل میکنند – خشم طبقاتی ایجاد کرده است. رسانههای اجتماعی و خبری، مانند فاکس نیوز و MSNBC این تقسیمنبندیها را تقویت میکنند.
در سال ۲۰۲۵، نظرسنجی گالوپ نشان داد که ۸۰ درصد آمریکاییها باور دارند جامعه بر سر ارزشهای اساسی تقسیم شده است که بالاترین رکورد در تاریخ آمریکا محسوب میشود. این ویژگیها، همراه با ضعف نهادها، قطبیسازی را به سطحی رسانده که حتی خانوادهها و دوستان را تقسیم میکند. منطقاً، در جامعهای متنوع مانند آمریکا، عدم مدیریت تفاوتها به انزوا و خصومت منجر میشود، همانطور که رحول گاندی، سیاستمدار، هشدار میدهد: «نفرت، خشم و خشونت میتواند ما را نابود کند: سیاست قطبیسازی خطرناک است.»
چشمانداز آینده
قطبیسازی فعلی بیش از گذشته است زیرا با عوامل ساختاری مانند رسانههای دیجیتال و نابرابری اقتصادی ترکیب شده. تحقیقات نشان میدهد که ایدئولوژیک قطبیسازی در کنگره از دهه ۱۹۷۰ افزایش یافته و اکنون به سطحی رسیده که همکاری بینحزبی تقریباً غیرممکن است. منطقاً، این امر به فلج شدن دولت منجر میشود: بودجهها تأیید نمیشوند، قوانین متوقف میمانند و اعتماد عمومی کاهش مییابد.
چشمانداز ادامه این روند برای آمریکا تاریک است: میتواند به چند تکه شدن جامعه منجر شود، جایی که ایالتها سیاستهای مستقل اتخاذ کنند (مانند کالیفرنیا در برابر تگزاس) و حتی به خشونت سیاسی یا جداییطلبی بیانجامد. تضعیف داخلی نیز محتمل است: سیاست خارجی آمریکا ضعیف میشود، زیرا قطبیسازی اعتبار جهانی را خدشهدار میکند.
نتیجهگیری
تظاهرات «نه به پادشاهی» تنها نوک کوه یخ است: آمریکا در آستانه قطبیسازی بیسابقهای قرار دارد که ریشه در رفتارهای ترامپ، تاریخچه تقسیمات عمیق و ویژگیهای جامعه متنوع آن دارد. ادامه این روند میتواند به چند تکه شدن و تضعیف داخلی منجر شود.
نظر شما در مورد این مطلب چیه؟