به گزارش خبر۲۴،متن یادداشت «احمدرضا روحاللهزاد» کارشناس مسائل فلسطین با عنوان «صهیونیسم سیاسی ـ صهیونیسم تسخیری؛ گذر از راهبرد اشغال به تسخیر و بازگشت به اشغال» به این شرح است:
جنبش صهیونیسم از زوایای مختلف اقسامی پیدا میکند؛ مثلاً صهیونیسم اقتصادی، صهیونیسم فرهنگی، صهیونیسم دینی و مذهبی، صهیونیسم سیاسی و غیره.
در این یادداشت صهیونیسم را به صهیونیسم اشغالی و صهیونیسم تسخیری تقسیم کردهام که در ادامه بهاختصار به آنها اشاره میشود؛
مراد از صهیونیسم اشغالی، تلاش جنبش صهیونیسم برای اشغال جغرافیای بزرگ نیل تا فرات است که اخیراً نیز نقشه آن توسط دولت صهیونیستی منتشر شده است و شخص بنیامین نتانیاهو، نخست وزیر بر اراده دولتش در تحقق این اشغالگری تأکید کرده است.
سیاست اشغال از نخستین ورود مهاجران یهودی به فلسطین و ایجاد آبادیهای صنعتی (هیستادروت) و آبادیهای کشاورزی (کیبوتص) در سال ۱۸۸۲ آغاز شد و بعد در دوره قیمومیت دولت انگلیس شتاب گرفت و در نهایت در ۲۵ ماه می سال ۱۹۴۸ میلادی به تشکیل اسرائیل منجر شد. رژیم صهیونیستی جغرافیای بزرگ نیل تا فرات را بهعنوان ارض موعود در ایدئولوژی صهیونیسم مطرح و تأکید کرده بود که این جغرافیا باید اشغال شود و اسرائیل بزرگ در آن ایجاد شود، لذا سیاست اشغال را از همان آغاز بهعنوان یک راهبرد دنبال کرده است، جنگ سال ۱۹۶۷ نیز در همین چارچوب بهراه افتاد که نتیجهاش اشغال کرانه باختری، باریکه غزه، بلندیهای جولان و شبهجزیره سیناء بود که بعدها ناگزیر به عقبنشینی از سیناء در چارچوب یک توافق با مصر شد.
با پیروزی انقلاب اسلامی در ایران و قرار گرفتن آرمان فلسطین در اولویت انقلاب اسلامی، سیاست اشغال با تشدید مقاومتهای مردمی خصوصاً انتفاضه اول و دوم فلسطین روبهرو شد، لذا صهیونیسم احساس کرد که راهبرد اشغال باید حداقل برای مدتی دنبال نشود و بحث اسرائیل بزرگ تقریباً از ادبیات رژیم صهیونیستی ناپدید شد و ادبیات همگرایی و سازش با محیط پیرامونی جای آن را گرفت،
لذا پیشنهادها و طرحهای بهاصطلاح صلح و راهحلهای پایان بحران از سوی شخصیتها و دولتهای منطقهای و بینالمللی تشدید شد، طرحهایی مانند؛ «زمین در برابر صلح، غزه ـ اریحا، طرح عربی، وطن جایگزین، طرح دودولت، معامله قرن، طرح صلح ابراهیم» و غیره در همین دوره مطرح میشود.
اساس همه این طرحها آن بود که رژیم صهیونیستی از انزوای منطقهای خارج شود و نوعی همگرایی با محیط منطقهای پیدا کند، حتی طرح «ناتوی عربی» نیز در همین راستا مطرح شده است و رژیم صهیونیستی بهعنوان محور در همه این طرحها تعریف شده است،
در واقع احساس بنبست رژیم در سیاست اشغال، جریان صهیونیسم را به این سمت سوق داد تا بهسمت ادغام در منطقه حرکت کند و با توجه به توان اقتصادی، نظامی، سیاسی و حمایتهایی که از غرب دریافت میکند، در همه ابعاد سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، نظامی و غیره بهعنوان محور مطرح شود و از این طریق جغرافیای نیل تا فرات در «تسخیر» رژیم قرار گیرد، به همین دلیل بر آنم این انتخاب را «صهیونیسم تسخیری» بنامم که در واقع انتخابی «ناگریزانه و ناگزیرانه» از سوی جریان صهیونیسم بوده است.
مطرح شدن نقشه اسرائیل عظمی یا کبیر از سوی رژیم صهیونیستی در پایان دو سال جنگ طوفان الاقصی، میتواند با هدفهای زیر باشد:
اسرائیل این برداشت را دارد که محور مقاومت در همه هفت جبهه خود تضعیف شده است و توان بازدارندگی آن آسیب دیده است و فعلاً نمیتواند تهدیدی وجودی برای اسرائیل محسوب شود، لذا با علم به اینکه افکار عمومی جهان علیه آن است، و با توجه به اینکه هنوز نسل جدید در غرب قدرت را در دست نگرفتهاند و هنوز حمایتهایی از غرب دریافت میکند، بهتر است نقشه اسرائیل بزرگ را محقق کند و بهزعم این رژیم، افکار عمومی با مرور زمان ناگزیر از آرام شدن خواهند بود.
با طرح این نقشه، نتانیاهو بهعنوان یک رهبر آرمانی و مقتدر خود را به جامعه صهیونیستی تحمیل میکند و از این طریق مخالفین خود را تضعیف میکند، این بیان که وی خود را در یک مأموریت الهی برای تشکیل اسرائیل بزرگ معرفی میکند در همین راستا ارزیابی میشود،
و در همین حال رژیمهای منطقهای هم ناگزیر از ورود و تسریع و گسترش توافقهای ابراهیم شوند و از این طریق محور مقاومت، منزوی و با همکاری این رژیمها از سطح منطقه حذف شوند.
هرچند «پیمانهای ابراهیم» یک حاشیه امنیتی موقت برای این رژیمها از تهدید اصلی یعنی اسرائیل، محسوب میشود و کارشناسان معتقدند ـ با فرض محال ـ اگر مقاومت از منطقه حذف شود، اسرائیل برای اجرای نقشه نیل تا فرات درنگ نخواهد کرد، در واقع بقای محور مقاومت و افزایش توان و قدرت آن ضامن استمرار حیات همه رژیمهایی است که جزئی از نقشه اسرائیل کبیر هستند. این کارشناسان تأکید دارند در صورت تشکیل اسرائیل بزرگ کشورهایی مانند پاکستان و ترکیه و کشورهای شمال آفریقا نیز همواره از سوی این رژیم تهدید خواهند شد.
نظر شما در مورد این مطلب چیه؟