گزارش اختصاصی خبر ۲۴؛ رضا شیرازی،
این قطعنامه نهتنها فاقد کمترین تبیین از شرایط زمینهساز وضعیت کنونی است، بلکه بخش عمدهای از واقعیتهای میدانی که مستقیماً بر پرونده نظارتی آژانس اثر گذاشتهاند را به شکلی آگاهانه نادیده میگیرد.
تصویب این متن با ۱۹ رأی موافق در برابر ۱۵ رأی منفی و ممتنع نشان میدهد که اجماعسازی غرب علیه ایران نهتنها کامل نیست، بلکه بهشدت شکننده است و از همان ابتدا مشروعیت سیاسی آن در سطح بینالمللی محل تردید است.
*اتهامات صرفا سیاسی
قطعنامه با بیانی طلبکارانه از ایران میخواهد که در مورد مراکزی که هدف حمله قرار گرفتهاند، «همکاری فوری و کامل» انجام دهد، گویی تخریب تأسیسات صلحآمیز توسط یک رژیم متجاوز امری طبیعی و فاقد اهمیت حقوقی است. آژانس و طراحان این قطعنامه حتی برای حفظ ظاهر نیز تلاشی نکردهاند تا حملات نظامی اخیر به برخی تأسیسات تحت پادمان را محکوم کنند یا دستکم نسبت به تأثیر مستقیم این اقدامات بر روند نظارت ابراز نگرانی کنند. چنین غفلتی نمیتواند تصادفی باشد؛ زیرا اذعان به این واقعیت که اسرائیل عملاً در حال حمله به زیرساختهای هستهای یک کشور عضو معاهده NPT است، تمام استدلال غرب درباره ضرورت «الزام ایران به همکاری بیشتر» را بیاعتبار میکند. قطعنامه باید زیرساخت حقوقی برای فشار فراهم کند و اعتراف به تجاوز آشکار رژیم صهیونیستی این زیرساخت را فرو میریزد.
فرمولبندی قطعنامه نیز بهوضوح نشان میدهد که هدف اصلی نه پاسداری از رژیم پادمان، بلکه اعمال فشار سیاسی برای مهار قدرت هستهای بومی ایران است. تمرکز بر ذخایر اورانیوم با غنای ۶۰ درصد و درخواست گزارشدهی بیشتر از سوی آژانس هیچ رابطهای با امنیت منطقهای ندارد، بلکه بخشی از راهبرد غرب برای افزایش هزینههای سیاسی تهران در مذاکرات احتمالی آینده است. نکته مهم این است که آژانس در شرایط عادی موظف است بدون سوگیری و صرفاً بر پایه اسناد فنی عمل کند، اما قطعنامه جدید صحنه را به سمت خواسته سیاسی تروئیکای اروپایی و آمریکا سوق داده است؛ خواستهای که از ماهها پیش در رسانههای غربی زمینهسازی شده بود.
تفاوت دیگر این قطعنامه نسبت به اسناد مشابه در سالهای اخیر، سکوت حسابشده درباره «نقض تعهدات» است. در متن تصریح شده که ایران ناقض تعهدات خود شناخته نمیشود. همین نکته کوچک، خود اعترافی ناخواسته از سوی طراحان قطعنامه است که هیچ مبنای فنی برای متهم کردن ایران در اختیار ندارند. اما پرسش اینجاست که وقتی حتی ادعای نقض تعهدات نیز مطرح نیست، چه نیازی به قطعنامهای با این لحن تند وجود دارد؟ پاسخ روشن است: غرب به دنبال ایجاد فشار سیاسی ساختاری و دائمی است، نه حلوفصل فنی موضوعات عادی پادمانی. وقتی امکان اتکا به دادههای فنی وجود ندارد، باید از سازوکارهای سیاسی استفاده کرد تا رژیم فشار حفظ شود.
در میان همه این تناقضها، مهمترین خلأ قطعنامه، بیاعتنایی کامل به تغییر شرایط امنیتی پیرامون برنامه هستهای ایران پس از حملات رژیم صهیونیستی است. حملات آشکار و غیرقانونی به تأسیسات هستهای یک کشور عضو آژانس باید در نگاه هر نهاد بیطرفی خط قرمز باشد؛ چون امنیت تأسیسات هستهای و حفاظت آنها از عملیات نظامی اصل بنیادین در حقوق بینالملل هستهای است. اما در این قطعنامه نه فقط هیچ اشارهای به این بنمایه حقوقی وجود ندارد، بلکه انگار از ایران انتظار میرود در شرایطی که زیرساختهایش هدف حمله قرار گرفته، صرفاً در مقام پاسخگو حاضر شود. معنای این فرمول آن است که کشورهای غربی و همپیمانانشان میتوانند با حملات نظامی اختلال ایجاد کنند و سپس از طریق آژانس، قربانی را احضار کنند تا توضیح دهد چرا روند همکاری دچار مشکل شده است. چنین رویکردی نهتنها مغایر با اصول بیطرفی است، بلکه عملاً نشان میدهد که آژانس به ابزاری برای پاکسازی سیاسی پیامدهای حملات غیرقانونی بدل شده است.
از زاویه فنی نیز قطعنامه دارای اشکالات بنیادی است. درخواست دسترسی «فوری» و «کامل» به تأسیساتی که بهطور علنی هدف حملات خارجی قرار گرفتهاند، نادیده گرفتن بدیهیات امنیتی است. هیچ کشوری اجازه نمیدهد در شرایطی که آثار حملات هنوز در حال بررسی است و زیرساختها ممکن است هدف حمله دوم قرار بگیرند، تیمهای خارجی بلافاصله وارد مناطق حساس شوند. چنین خواستهای از نظر فنی و امنیتی غیرعملی است و تنها کارکرد آن ایجاد اهرم فشار و تولید فضای اتهامی است، نه تسهیل روند نظارت.
در سطح ژئوپلیتیک، این قطعنامه را باید بخشی از تلاش بزرگتر غرب برای بازتعریف نقش آژانس در روابط با ایران دانست. طی ماههای گذشته، اختلافات جدی میان اروپا و آمریکا در حوزههای مختلف از جمله اوکراین، غزه و چین نمایان شده است. اما پرونده ایران همچنان معدود حوزههایی است که بهظاهر امکان ایجاد «انسجام مصنوعی» میان آنها را فراهم میکند. صدور چنین قطعنامههایی به اروپا و آمریکا اجازه میدهد شکافهای داخلی خود را پشت یک پرونده نمادین پنهان کنند. با این حال، رأیهای ممتنع و منفی متعدد نشان میدهد که حتی این انسجام مصنوعی هم دوام بالایی ندارد. کشورهایی از آسیا، آفریقا و آمریکای لاتین علناً نارضایتی خود را از استفاده سیاسی غرب از آژانس نشان دادند، زیرا به خوبی درک میکنند که اگر چنین الگوی رفتاری تثبیت شود، فردا میتواند به ضرر هر کشور مستقلی بهکار گرفته شود.
*تناقضات حقوقی
در بعد حقوقی نیز این قطعنامه دچار تناقض بنیادین است. از یک سو ایران را به اجرای کامل پروتکل الحاقی فرامیخواند، در حالی که این سند پس از خروج آمریکا از برجام و نقض تعهدات اروپا عملاً در حالت تعلیق قرار دارد. درخواست اجرای یک سند داوطلبانه که در نتیجه نقض طرف مقابل متوقف شده، خلاف منطق حقوقی است. غرب میخواهد مزایای نظارتی پروتکل را بازگرداند، اما حاضر نیست مسئولیت سیاسی و حقوقی زیرپا گذاشتن تعهدات خود را بپذیرد. در چنین شرایطی درخواست اجرای پروتکل الحاقی نه یک مطالبه فنی، بلکه ابزاری برای ایجاد فشار و بازکردن مسیر یکطرفه برای افزایش دسترسیهای آژانس است، بیآنکه تعهدات مقابل احیا شده باشد.
در نهایت، باید به پیامدهای سیاسی صدور این قطعنامه نیز اشاره کرد. غرب تصور میکند که با افزایش فشار در آژانس میتواند تهران را وادار به امتیازدهی کند، اما تجربه سالهای گذشته نشان داده است که ایران در برابر سیاست فشار سیاسی در نهادهای بینالمللی رویکردی مقاوم اتخاذ میکند. هشدارهای تهران درباره «پاسخ متقابل» به منزله تهدید توخالی نیست، بلکه از تجربه عملی سالهای اخیر در حوزه کاهش تعهدات برجامی، گسترش ظرفیت غنیسازی و پیشرفت در چرخه سوخت سرچشمه میگیرد. چنین قطعنامههایی نهتنها تعاملی ایجاد نمیکند، بلکه عملاً فضای بیاعتمادی را تشدید میکند.
*بن بست غرب در مقابله با ایران
صدور این قطعنامه تازه، نشانهای دیگر از بنبست راهبرد غرب در پرونده ایران است. غرب نه توان بازگشت به توافق را دارد، نه ابزار فشار مؤثر جدیدی در اختیار گرفته، و نه حتی قادر است یک اجماع گسترده جهانی علیه تهران بسازد. نتیجه چنین رفتارهایی کاهش بیشتر اعتبار آژانس و فرو رفتن بیشتر پرونده ایران در گرداب سیاسیسازی است؛ گردابی که غرب خود بیش از همه از پیامدهای آن متضرر خواهد شد. ادامه بحث میتواند روی تغییرات احتمالی ساختار همکاری ایران و آژانس و سناریوهای واکنش تهران متمرکز شود.
نظر شما در مورد این مطلب چیه؟