گزارش اختصاصی خبر۲۴،تحلیل دادههای اقتصادی و روندهای ژئوپلیتیک نشان میدهد جنگ تعرفهای دولت دونالد ترامپ علیه چین، که با هدف مهار این رقیب راهبردی طراحی شده بود، نه تنها به اهداف از پیش تعیینشده نرسید، بلکه نتیجهای کاملاً معکوس تولید کرد. شرطبندی واشنگتن بر تضعیف ساختاری اقتصاد پکن و وادار کردن آن به پذیرش نظم اقتصادی آمریکامحور، با مقاومتی هوشمندانه مواجه شد و در نهایت به تقویت موقعیت چین در زنجیرههای تأمین حیاتی جهانی انجامید. نقطه اوج این شکست راهبردی، توافق اکتبر ۲۰۲۴ بود که در آن آمریکا مجبور به عقبنشینی از یکی از خطقرمزهای پیشین خود شد.
تشریح یک شکست
دولت ترامپ دور تازهای از تنش تجاری با چین را با اعمال تعرفههای صعودی و بیسابقه آغاز کرد. این تعرفهها که از ۱۰ درصد آغاز و در مقطعی تا ۱۴۵ درصد جهش یافت، قرار بود «کارتهای ضعیف» چین را رو کند و پکن را وادار به تسلیم در میز مذاکره کند. اسکات بسنت، وزیر خزانهداری آمریکا، در اوج این تنشها با توصیف چین به عنوان بازیکنی با «دو کارتِ دو» عمق این نگرش راهبردی در واشنگتن را آشکار کرد. با این حال، روند مذاکرات و تحولات ماههای بعد نشان داد این ارزیابی برآمده از یک خطای محاسباتی بنیادین بود.
نتیجه نهایی، نه یک پیروزی قاطع برای آمریکا، که توافقی بود که به اعتراف بلومبرگ، حاوی یک امتیاز مهم از سوی واشنگتن محسوب میشد: عقبنشینی از گسترش فهرست شرکتهای چینی تحت محدودیتهای صادراتی. این ابزار که پیشتر در سیاست تجاری آمریکا «غیرقابل مذاکره» تلقی میشد، در میدان عمل و تحت فشار تابآوری چین، به موضوعی قابل چانهزنی تبدیل شد. این توافق در عمل به معنای بازگشت به وضعیتی نزدیک به نقطه آغاز و به رسمیت شناختن ناتوانی واشنگتن در تحمیل اراده خود بود.
ریشههای شکست راهبرد فشار حداکثری
شکست شرطبندی ترامپ ریشه در نادیده گرفتن عمق ساختاری و اهرمهای نوین قدرت چین داشت. برخلاف تصور رایج در برخی محافل سیاستگذاری آمریکا که اقتصاد چین را شکننده و در آستانه فروپاشی میدیدند، پکن از موضعی قویتر از آنچه پیشبینی میشد، وارد این نبرد شد.
مهمترین نقطه قوت، تسلط تقریباً کامل چین بر زنجیره تأمین فلزات نادر است. این مواد که در تولید محصولات حیاتی از آهنرباهای فوققوی و نمایشگرهای پیشرفته تا سیستمهای هوافضا و الکترونیک مصرفی نقش کلیدی دارند، اهرمی کارآمد در دست پکن ایجاد کردهاند. به گفته تحلیلگران، تلاش آمریکا برای ایجاد ظرفیتهای جایگزین داخلی یا در کشورهای دوست، سالها زمان خواهد برد و در کوتاهمدت وابستگی به چین ادامه خواهد یافت. اهرم دیگر، وابستگی حیاتی بخش بهداشت و درمان آمریکا به حدود ۷۰۰ قلم داروی ساخت چین است؛ نقطه ضعفی استراتژیک که حتی در میانه تبادل تعرفهها نیز بهطور جدی به آن پرداخته نشد.
در مقابل، مهمترین اهرم فشار آمریکا، سلطه بر فناوری تولید تراشههای پیشرفته مورد نیاز برای آموزش مدلهای هوش مصنوعی بود. ترامپ فروش تراشههایی مانند «بلکول» شرکت انویدیا به چین را ممنوع کرد. با این حال، کارشناسانی چون هونگبین لی از دانشگاه استنفورد تأکید میکنند که موازنه قدرت به نفع چین است: «آیا میتوان بدون دارو یا فلزات نادر زندگی کرد؟ نه. آیا چینیها میتوانند بدون تراشههای انویدیا زندگی کنند؟ بله، میتوانند.» افزون بر این، شرکتهای چینی از هواوی گرفته تا دیگران، یا راههایی برای دور زدن محدودیتها یافتهاند یا در حال توسعه نسخههای بومی کمقدرتتر اما کاربردی از این فناوریها هستند.
ظهور یک الگوی توسعه مستقل
نتیجه رویارویی اخیر، تنها حفظ وضعیت پیشین نبود، بلکه خروج چین از این بحران در موقعیتی آشکارا تقویتشده بود. به گفته لیزی سی لی از مؤسسه انجمن آسیا، چین دیگر صرفاً یک «پیرو سریع» الگوهای توسعه غربی نیست، بلکه به «الگویی متفاوت از توسعه» تبدیل شده که شاید «پایدارتر و حتی واقعبینانهتر» باشد. شواهد این تحول در حوزههای کلیدی اقتصاد آینده مشهود است.
چین در حوزه انرژی پاک، ظرفیتی از انرژی خورشیدی میسازد که معادل دو برابر مجموع ظرفیت آمریکا و اروپا است. این کشور مسئول تولید ۷۰ درصد خودروهای برقی جهان است و در فناوری باتری، با نمونههایی مانند باتری پنج دقیقهای شرکت بیوایدی، پیشتاز است. در اتوماسیون صنعتی، تعداد رباتهای نصبشده در چین در سال ۲۰۲۴ از مجموع بقیه جهان پیشی گرفت. در بازار پهپادهای تجاری نیز شرکت دیجیآی حدود ۷۰ درصد سهم جهانی را در اختیار دارد. این دستاوردها، در کنار چالشهای داخلی چین مانند بحران املاک و روند پیری جمعیت، تصویری از یک قدرت اقتصادی پیچیده و چندبعدی ارائه میدهد که دیگر نمیتوان صرفاً با معیارهای گذشته آن را تحلیل یا پیشبینی کرد.ضرورت بازنگری در یک ذهنیت کهنه
شکست راهبرد فشار حداکثری ترامپ حاوی چند پیامد کلیدی برای نظم بینالملل است:
۱. باطلشدن گفتمان «فروپاشی قریبالوقوع»: شرطبندی بر تضعیف ساختاری یا سقوط چین، به گزارهای غیرواقعبینانه تبدیل شده است. چین نه یک اقتصاد شکننده، بلکه رقیبی قدرتمند و مصمم به گسترش مزیتهای خود است.
۲. ناتوانی در انزوای اقتصادی: تلاش برای حذف چین از زنجیرههای تأمین حیاتی جهانی یا محدود کردن دسترسی آن به فناوریهای پیشرفته، در عمل با موانع ساختاری بزرگی مواجه شده است. وابستگی متقابل پیچیده، عملاً گزینه «جداسازی» کامل را غیرممکن ساخته است.
۳. تولد الگوی رقابتی جدید: این رویارویی نشان داد که مواجهه صرفاً تقابلی و یکجانبه که خواهان انفعال طرف مقابل است، در قبال یک قدرت دارای پایههای صنعتی و فناوری عمیق، محکوم به شکست است. شکست این راهبرد، واشنگتن را ناگزیر به بازنگری در جایگاه چین در نظام بینالملل خواهد کرد؛ نه از سر تحسین، بلکه به این دلیل ساده که «شرطبندی بر سقوطش جواب نخواهد داد».
داستان جنگ تعرفهای ترامپ علیه چین، روایتی کلاسیک از یک خطای راهبردی بود. خطایی که در آن، ارزیابی از عمق مقاومت طرف مقابل دستکم گرفته شد و اهرمهای فشار موجود، توان تحمیل خواستهها را نداشتند. نتیجه، نه تنها بازدارندگی چین نبود، بلکه خروج پکن از این بحران با اهرمهایی قویتر و اعتمادبهنفسی افزونتر برای پیشبرد الگوی توسعه مستقل خود بود. این روند، فصل نوینی در رقابت ژئوپلیتیک قرن بیست و یکم گشوده است؛ فصلی که در آن ابزارهای قدیمی قدرت اقتصادی لزوماً کارایی گذشته را ندارند و پذیرش واقعیت یک نظم چندقطبی پیچیده، به ضرورتی گریزناپذیر برای تمام بازیگران، از جمله واشنگتن، تبدیل شده است.
نظر شما در مورد این مطلب چیه؟