به گزارش خبر۲۴، اگر در حوزه آموزش فعالیت دارید، میدانید که ظهور چت جیپیتی در اواخر سال ۲۰۲۲ و سیل ابزارهای چتبات و هوش مصنوعی که به دنبال آن آمدند مانند یک طوفان عمل کرده است. من به عنوان مدیر مدرسه، زمان زیادی را صرف پیگیری تخلفات مربوط به صداقت تحصیلی میکنم، زیرا میبینم این أواخر دانشآموزان کارهایی را ارائه دادهاند که تماماً یا تا حد بسیار زیادی کار چتباتها بوده و نه خود دانشآموزان.
بگذارید اینجا اضافه کنم که من آن آدم دقیق و نکتهسنجی هستم که احساس میکنم باید توضیح دهم آنچه اکنون داریم، هوش مصنوعی نیست؛ نه مصنوعی و نه هوش. آنچه داریم مدلهای زبانی بزرگ (LLM) هستند که از طریق یادگیری ماشینی بر روی حجم عظیمی از دادهها کار میکنند تا پاسخهای ظاهراً معقولی به سوالات بدهند. مشکل اینجاست که:
الف) این مدلها بر اساس اطلاعات جمعآوریشده از انسانها آموزش میبینند و انسانها هم اغلب دچار سردرگمی و ناآگاهی هستند و حتی در برخی از موارد، عمداً دیگران را گمراه میکنند.
ب) مدلهای زبانی هیچ تعهدی به درست بودن پاسخهایشان ندارند؛ آنها صرفاً آنچه در اختیار دارند را ارائه میدهند و اگر دستشان خالی باشد، چیزی برای خودشان میسازند. از این رو، ارجاعهای «خیالی» به ادبیات پژوهشی در تکالیف دانشجویی و مقالات دانشگاهی رایج است، زیرا نویسنده اجازه داده مدلهای زبانی کار را انجام دهند و سپس واقعیت را بررسی نکرده است.
مقصر کیست؟
اولاً فکر میکنم غولهای فناوری مانند گوگل، مایکروسافت و اپل بخش زیادی از بار مسئولیت را بر دوش دارند. اغلب دانشآموزان «ناخواسته تقلب میکنند»، زیرا شرکتهای فناوری به صورت پنهانی ویژگیهای جدید هوش مصنوعی را در نرمافزارهای خود وارد میکنند و دانشآموزان حتی متوجه نمیشوند که این ویژگیها در تکالیفشان تأثیر گذاشته است.
سیاستگذاران دانشگاهی نیز در تلاش هستند تا با سرعت تغییرات همگام شوند و ممکن است در یک کلاس، استفاده از ابزاری مانند گرامرلی یا کویلبات برای بررسی دستور زبان مجاز باشد، اما در کلاس دیگر ممنوع است.
ثانیاً بسیاری از دانشجویان ما ناامید و درمانده هستند. شرایط مادی زندگی تغییر کرده است. زمانی که بسیاری از ما به دانشگاه میرفتیم، دانشگاه کار اصلی ما بود و زمان و فرصت داشتیم تا در بحثهای طولانی درباره سؤالات بزرگ زندگی مشارکت کنیم. بسیاری از ما تحت حمایت خانواده بودیم یا میتوانستیم با کارهای تابستانی هزینه تحصیل در طول سال را تأمین کنیم.
اما اکنون اوضاع برای بسیاری از دانشجویان تغییر کرده است – آنها تلاش میکنند تا همزمان با تحصیل، به صورت تماموقت کار کنند تا خرج زندگی را تأمین کنند. دستمزدها ثابت مانده، هزینه تحصیل و هزینههای زندگی افزایش یافته است، و بسیاری دیگر از حمایتهای خانوادگی برخوردار نیستند. در چنین محیطی، دریافت کمک از «دستیارهای هوشمند» ممکن است مانند یک راه نجات به نظر برسد.
اما مهمترین پرسش از این قرار است: آیا دانشآموزان و دانشجویان واقعاً برای آنچه یاد میگیرند ارزش قائلاند و تکالیف ارزیابی را به عنوان فعالیتهایی برای رشد و شکوفایی خود میبینند؟ یا این تنها یک کار دیگر برای دستیابی به هدف ابزاریِ گرفتن مدرک برای گرفتن شغل و دستمزد است؟ اگر مورد دوم باشد، این تقصیر دانشجویان نیست: ما آنها را بزرگ کردیم، ما این سیستم را ایجاد کردیم.
موانع در برابر فرصتها
در یکی از همایشهای آموزشی که شرکت کرده بودم، سخنرانان به مقالهای در سال ۱۹۶۱ از مایکل نوواک با عنوان «خدا در کالجها» اشاره کردند. نوواک استدلال میکند که یک تکانه فناورانه و ابزاری بر آموزش عالی غلبه دارد، به این معنا که یادگیری به عنوان فرآیند گرفتن مدرک دیده میشود، نه فرآیند رشد انسانی برای شکوفایی بشر. نوواک بر این باور بود که «خدا زمانی به کالجها بازخواهد گشت که بشریت بازگردد».
ما به دانشجویان خود با تأکید بر صداقت تحصیلی پاسخ میدهیم: اینکه تقلب کاری غیراخلاقی و اشتباه است. این درست است، اما شاید این قویترین راهکار نباشد. شاید نیاز داریم تا روش خود را در آموزش بازاندیشی کنیم و به دانشجویان کمک کنیم قدرت واقعی آن را برای شکوفایی انسانی ببینند.
اگر هر روز به باشگاه بروید اما بعد از آن بدن درد نداشته باشید، احتمالاً در حال عضلهسازی نیستید. به همین ترتیب، اگر درس میخوانید و گاهی مغزتان درد نمیگیرد، ممکن است به اندازه کافی یاد نگیرید! یادگیری به تلاش نیاز دارد و الگوهای ذهنی را به چالش میکشد. اما اگر هر روز به باشگاه بروید و فقط تماشا کنید که یک ماشین وزنهها را بلند میکند، دیگر اوضاعتان خیلی خراب است! اگر به دانشگاه بروید و اجازه دهید یک ماشین تکالیف شما را انجام دهد، ممکن است «یادگیری ماشینی» اتفاق بیفتد، اما شما چیزی یاد نمیگیرید. به نظر من، احیای ارزش یادگیری برای رشد انسانی راهکار نهایی و بهینه در مواجهه با تهدیدهای آموزشی دستیارهای هوش مصنوعی است، درحالیکه رویکرد تنبیهی فقط اصل مسئله را پنهان میکند و به تشدید بحران آموزشی منجر میشود.
دیوید گیلان
مدیر مدرسه و استاد دانشگاه استرالیایی