به گزارش خبر۲۴، در سالهای اخیر، سریالهای نمایش خانگی به یکی از مهمترین ابزارهای سرگرمی و روایت در فضای رسانهای ایران تبدیل شدهاند. اما در لایههای پنهان این سریالها، روندی نگرانکننده در حال شکلگیری است،؛ «نرمالسازی خشونت و فروکاستن مرزهای آن از یک کنش مسئلهدار به یک رفتار معمولی و حتی جذاب.»
بررسی محتوای چند سریال پرمخاطب خانگی نشان میدهد که خشونت نهتنها حضوری پررنگ دارد، بلکه در بسیاری موارد بهمثابه ابزاری برای گرهافکنی دراماتیک یا تعریف شخصیتها به کار گرفته میشود. نکته مهم آنجاست که این خشونت اغلب بدون زمینهسازی اخلاقی، بدون تبعات، و حتی در مواردی با جذابسازی تصویری و موسیقایی به نمایش درمیآید. این الگو، در ذهن مخاطب، بهویژه نسل جوان، تصویری از خشونت ارائه میدهد که خالی از بار منفی، و گاه نشانهای از اقتدار، جذابیت یا هیجان است.
بازیگران محبوب، در قالب شخصیتهایی با ظاهر آرام و خونسرد، دست به کنشهایی شدیداً خشن میزنند، بیآنکه نشانی از شکنندگی روانی یا ندامت در روایت دیده شود.چهرههای معصوم و جذاب، خشونت را در قالبی نوین و خونسردانه عرضه میکنند؛ نوعی خشونت شستهرفته، بدون رد خون، بدون شکنجههای کلاسیک، اما دقیقاً به همان اندازه مرگبار، بیرحمانه و ویرانگر. بهتدریج مخاطب میپذیرد که خشونت، تنها بخشی از قواعد بازی قدرت است؛ نه امری خط قرمز، بلکه ابزاری مشروع برای بقا یا انتقام.
این رویکرد، نه یک خطای فردی بلکه نشانهای از خلاء در سیاستگذاری فرهنگی است. با وجود آنکه در حوزه سینمای رسمی، محدودیتهایی بر سر نمایش خشونت وجود دارد، اما در پلتفرمهای خانگی، نظارتها یا غیردقیقاند یا تأثیرگذاری چندانی ندارند. نتیجه آن شده است که سریالهای خانگی، که بهظاهر در چهارچوب خانوادهها عرضه میشوند، در واقع به بازتولید نوعی از «خشونت نرم» مشغولاند؛ خشونتی که رنگ و لعاب بصری دارد، اما پیامدهای اجتماعی آن بسیار جدی است.
خشونت در این سریالها نه صرفاً فیزیکی، بلکه روانی، زبانی، ساختاری و حتی جنسیتی است. توهین، تحقیر، فحاشی، اعمال سلطه، استفاده ابزاری از زنان، و خلق روابط مبتنی بر تهدید و ترس در بسیاری از موارد جزو عناصر ثابت روایتها هستند. این روند به شکلگیری نوعی «ادبیات قدرت» در زبان تصویری انجامیده که در آن نرمخویی، گفتوگو، یا صلح، جایگاهی نازل و منفعل دارند.
در این شرایط، خطر اصلی نه در نمایش یک صحنه خشن، بلکه در تداوم و تکرار خشونت بدون نقد، بدون زمینه و بدون پیامد اخلاقی است.سریالهای خانگی ناخواسته در حال آموزش الگویی از کنش اجتماعیاند که در آن خشونت بهمثابه راهحل معرفی میشود؛ الگویی که در جامعه، به بازتولید خشونت در روابط فردی، خانوادگی و اجتماعی منجر میشود.
در این میان بی تردید، ضرورت بازنگری جدی در سیاستهای نظارتی، تولیدی و محتوایی سریالهای خانگی بیش از پیش احساس میشود.اگر خشونت به یکی از مؤلفههای جذابیت تصویری تبدیل شود، باید منتظر نسلی باشیم که با آن همذاتپنداری میکند، نه آن را نقد. اکنون زمان آن است که نهادهای مسئول، منتقدان، و حتی تولیدکنندگان خود، با نگاهی مسئولانه و آسیبشناسانه به بازخوانی نقش خشونت در سریالهای خانگی بپردازند؛ پیش از آنکه این موج خاموش، فرهنگ اجتماعی را در اعماق خود فرو برد.