به گزارش خبر۲۴،تهاجم نظامی اخیر رژیم صهیونیستی به ایران، یک حادثه تصادفی یا واکنش نقطهای نبود؛ بلکه بخشی از پروژهای طراحیشده و چندلایه برای دگرگونی ساختار قدرت در منطقه و مهار جمهوری اسلامی بود. در این گزارش، ابعاد، زمینهها، مختصات و پیامدهای این تهاجم مورد واکاوی قرار میگیرد؛ گزارشی که حاصل تجمیع تحلیلهای راهبردی و بازخوانی دقیق لایههای آشکار و پنهان این منازعه است.
۱. منطق تهاجم؛ از مهار منطقهای تا رؤیای براندازی
تهاجم اسرائیل با همراهی آمریکا به قصد مهار ایران صورت نگرفت، بلکه هدف نهایی آن، تغییر بنیادین در ساختار نظام حکمرانی ایران بود. این پروژه، بخشی از راهبرد بلندمدت تلآویو برای پاکسازی ژئوپلیتیک منطقه از بازیگران غیرهمسو تلقی میشد.
– نتانیاهو و جریان راست افراطی در قدرت، قواعد دیپلماتیک، حقوقی و اخلاقی را کنار گذاشتند و بهصراحت پروژه برچیدن آنچه را که موانع در منطقه می خواندند، کلید زدند.
– این نگاه امنیتی–نژادی، از ابتدا با توجیهات جعلی نظیر «دفاع پیشدستانه» و «ضرورت بازدارندگی» همراه شد؛ در حالی که بمباران پایتخت ایران و شهادت صدها غیرنظامی، هیچ توجیه حقوقی یا راهبردی قابل قبولی نداشت.
– رژیم صهیونیستی پس از حملات گسترده به غزه و ناکامی در حذف کامل حماس، به سراغ هدف بزرگتری رفت: شکستن مرکز ثقل محور مقاومت یعنی جمهوری اسلامی ایران.
۲. سکوت جهانی و تزویر واژگان؛ دفاع از تجاوز در پوشش مشروعیت
رویکرد قدرتهای غربی به این تهاجم، بر شکاف تمدنی عمیق بین شرق و غرب مهر تأیید زد. کشورهای اروپایی و آمریکا، نهتنها واکنشی بازدارنده نشان ندادند، بلکه با ادبیاتی کاملاً همراستا با رژیم صهیونیستی، حمله را بهمثابه «ضرورت امنیتی» توجیه کردند.
– رفتار رهبران غربی نشان داد منطق قدرت جایگزین منطق قانون شده است.
– ادعای دفاع از حقوق بشر در حالی مطرح میشد که تجاوز به خاک یک کشور مستقل، با بمباران شهری پرجمعیت، حتی در کلام محکوم هم نشد.
– این ماجرا تصویری روشن از نفاق ساختاری نظام بینالملل غربمحور در قبال ایران ارائه داد.
۳. نقش پنهان آمریکا؛ فرماندهی در سایه، نمایش در پایان
در روایت رسانهای، آمریکا از مرحله خاصی به جنگ پیوست؛ اما واقعیت آن است که ایالات متحده از ابتدا در طراحی و پشتیبانی حمله مشارکت داشته است.
– دادهها نشان میدهد این عملیات حداقل از یک دهه پیش، در قالب سناریوهای مشترک اطلاعاتی و نظامی طراحی شده بود.
– پشتیبانی اطلاعاتی، تسلیحاتی، مالی و دیپلماتیک آمریکا، هسته سخت جنگ را ممکن کرد.
– حمله مستقیم به تأسیسات هستهای ایران در ۲۲ ژوئن، بیش از آنکه نقطه آغاز مشارکت باشد، پایاننمایی پررنگ برای جنگی فرسوده و ناموفق بود.
۴. آرایش قدرتها؛ دو جبهه، یک گسل راهبردی
در برابر این تجاوز، صفبندی قدرتهای بینالمللی، دو اردوگاه متقابل را شکل داد:
– آمریکا، انگلیس، آلمان و برخی کشورهای ناتو، بدون ابهام در کنار اسرائیل ایستادند.
– در مقابل، روسیه، چین،پاکستان و ارمنستان و…تجاوز را بهروشنی محکوم کردند.
۵. واقعیت میدان؛ نفوذ موشک، فرسایش اعتماد
شاید تلآویو انتظار داشت تهاجم سریع و سنگین بتواند ساختار دفاعی ایران را بشکند. اما در عمل، میدان نبرد به سود ایران چرخید:
– موشکهای ایرانی با دقت و قدرت بالا، به عمق اراضی اشغالی نفوذ کردند.
– علیرغم بسیج ناوهای آمریکایی و جنگندههای بریتانیایی، هیچ برتری قاطع هوایی حاصل نشد.
– برخلاف اسرائیل که به پایان ذخایر موشکی نزدیک میشد، ایران همچنان با ظرفیت کامل در حال عملیات بود.
۶. موازنه سیاسی و فشار آتشبس؛ چرا جنگ متوقف شد؟
مجموعهای از عوامل باعث شد تا رژیم صهیونیستی و آمریکا، عقبنشینی و آتشبس را بپذیرند:
– هزینههای سنگین انسانی، سیاسی و روانی تداوم جنگ.
– نگرانی از گسترش درگیری به تنگه هرمز، دریای سرخ و خاک سعودی.
– اتمام ذخایر و تجهیزات راهبردی صهیونیستها.
– فشار دیپلماتیک قدرتهایی چون قطر، ترکیه، روسیه و چین برای توقف فوری جنگ.
– عدم تمایل ترامپ به ورود به یک درگیری تمامعیار منطقهای در سال انتخابات.
پایان یک توهم، تثبیت یک توازن
جنگ اخیر، پروژهای برای تغییر نقشه سیاسی ایران بود، اما نتیجه آن:
– تحکیم اقتدار تهران
– افول اعتبار بازدارندگی تلآویو
– شکست روایت امنیتی غرب در مهار ایران
– و در نهایت، احیای موازنهای جدید در غرب آسیا با مرکزیت ایران و حمایت شرقی.