به گزارش خبر۲۴،امیرعباس نوری اینگونه نوشت:
۱- جامعه ایرانی در خلال جنگ ۱۲ روزه و پس از آن، با تمام وجود متوجه شد شعارهایی نظیر «نه غزه، نه لبنان» یا «سوریه را رها کن، فکری به حال ما کن» برساخت نظریهها و دیدگاههایی است که خلاف امنیت ملی و تمامیت ارضی ایران است و از آنجا که امنیت، زمینه و بستر توسعه است، جامعه، نگرشهای انتقادآمیز نسبت به این سیاستهای جمهوری اسلامی را فاقد صلاحیت و اعتبار لازم برای توسعه و پیشرفت ارزیابی میکند.
بدون تعارف باید این واقعیت را گفت که این خودآگاهی جمعی و موج همبستگی ملی و انسجام اجتماعی به وجود آمده در پی تجاوز رژیم صهیونیستی و آمریکا به ایران، برای برخی دیدگاههای سیاسی در ایران به نوعی زنگ خطر محسوب میشود؛ چرا؟ این دیدگاهها معتقدند در این جنگ، مبانی فکری نظام در حیطه مسائل دفاعی و امنیتی؛ همچنین سیاست خارجی، خاصه سیاستهای منطقهای جمهوری اسلامی نزد افکار عمومی موجه و معتبر و حتی حفظ و تقویت این سیاستها و راهبردها تبدیل به مطالبه اکثریت جامعه شده است.
از همین رو، مبانی فکری جریانهای منتقد این سیاستها به محاق رفته؛ این دیدگاهها دچار بحران اعتبار اجتماعی و هدم هویتی شدهاند. به عبارتی جریانهای سیاسیای که طی سالهای اخیر همواره منتقد استراتژی دفاعی و بازدارندگی و نیز سیاستهای منطقهای جمهوری اسلامی بودهاند، درصدد انحراف این همبستگی ملی و باورهای عمومی نسبت به مؤلفههای امنیت پایدار هستند.
۲- بیانیه میرحسین موسوی را باید در امتداد بیانیه ۱۸۰ فعال سیاسی و اقتصادی و همینطور بیانیه جبهه اصلاحات علیه قانون تعلیق همکاری با آژانس ارزیابی کرد. البته موسوی به خاطر رسوب دیدگاههای رادیکال به جا مانده از فتنه ۸۸ و به سبک بیانیههای سالهای ۸۸ و ۸۹، به طرز اگزجرهای رو به ساختارشکنی آورده است. با این حال، بیانیه موسوی، نامه جبهه اصلاحات و بیانیه آن ۱۸۰ نفر، در یک چیز مشترک است: نقد سیاستهای جمهوری اســـلامی و ضرورت تغییر این سیاستها!
در حالی که اکنون افکار عمومی بر درستی سیاستهای جمهوری اسلامی در مواجهه با غرب صحه گذاشته و همبستگی ملی حول اعتباربخشی به این سیاستهای جمهوری اسلامی شکل گرفته است، این جریانها از لزوم تغییر سیاستها سخن میگویند.
در حالی که واقعیات جنگ نشان داد این جریانها و افراد منتقد هستند که باید در دیدگاههای خود، بویژه در قبال نوع مواجهه با غرب و همینطور سیاستهای مرتبط با توان بازدارندگی کشور تجدیدنظر کنند اما این افراد و جریانها به جای عبرت گرفتن از این جنگ و اصلاح نگرشها و رویههای خود، از ضرورت تجدیدنظر نظام در سیاستهای خود سخن میگویند! لذا کنش این جریانها دقیقا در نقطه مقابل برآوردهای جامعه از این جنگ انجام و تعریف میشود.
۳- در شرایط فعلی، حفظ و تقویت انسجام اجتماعی و همبستگی ملی، یک ضرورت غیرقابل انکار است. تقریبا عمده کارشناسان بر این نظرند این انسجام و همبستگی هم در عدم تحقق اهداف نتانیاهو و ترامپ از جنگ ۱۲ روزه موثر بوده و هم موجب ارتقای توان بازدارندگی ایران و در نتیجه، تغییر محاسبات دشمن برای تداوم وضعیت جنگی و پیگیری اهداف کلان آن یعنی تغییر نظام و تجزیه ایران میشود. به همین خاطر حفظ و تقویت این دستاورد بزرگ، یک الزام و ضرورت امنیت ملی است.
بر همین اساس، باید صراحتا مقابل هر اقدامی که مخل این انسجام و همبستگی ملی است، ایستاد. بیانیه موسوی یا نامه آن ۱۸۰ نفر و بیانیه جبهه اصلاحات، مغایر همبستگی ملی است و به طور حتم ادامه این روند به انسجام ملی آسیب وارد خواهد کرد. بر همین اساس نقد این جریانات در راستای حفظ همبستگی ملی انجام میشود. از سوی دیگر نباید از مسؤولیت مدعیالعموم در چنین مواقعی غافل شد. در وضعیت جنگی، هر اقدامی که خلاف منافع و امنیت ملی انجام شود، باید با سرعت و شدت مورد برخورد قرار بگیرد؛ بویژه از سوی کسانی که بیانیههای آنها با ادبیات نتانیاهو نوشته شده است.