به گزارش خبر۲۴، برخلاف آنچه برخی رسانههای غربی و تحلیلگران سطحینگر مطرح میکنند، اهداف این تهاجم را نمیتوان صرفاً به نگرانی از برنامه هستهای ایران یا واکنش به مواضع ایدئولوژیک تهران محدود کرد.
سه دیدگاه در تحلیل جنگ 12 روزه
تحلیلهای ارائهشده درباره جنگ اخیر را میتوان در سه دسته کلی جای داد:
1. دیدگاه سطحی و رسانهای: برخی رسانههای خارجی و گروههای اپوزیسیون، این تهاجم را دفاع پیشدستانه اسرائیل در برابر مواضع ضدصهیونیستی ایران از ابتدای انقلاب اسلامی قلمداد میکنند. این دیدگاه، بیش از آنکه مبتنی بر شواهد باشد، ریشه در هیجانات سیاسی و پروپاگاندا دارد.
2. دیدگاه محدود به برنامه هستهای: این رویکرد، که عمدتاً از سوی نخبگان سیاسی غربی ترویج میشود، هدف اسرائیل را صرفاً تخریب زیرساختهای هستهای ایران برای رفع نگرانیهای امنیتی میداند.
3. دیدگاه راهبردی و هژمونیک: این تحلیل، که جامعتر و عمیقتر است، تهاجم اخیر را بخشی از پروژه بلندمدت اسرائیل برای سلطه بر منطقه و تضعیف دولتهای مستقل، بهویژه ایران، میبیند.
این گزارش بر دیدگاه سوم متمرکز است و با بررسی تاریخی و تبارشناسانه، اهداف واقعی اسرائیل را واکاوی میکند.
مراحل تاریخی جنگهای اسرائیل
برای درک نیات اسرائیل، باید سیر تحول جنگهای این رژیم را در سه مرحله تاریخی بررسی کرد:
1. جنگهای تثبیت موجودیت (دهههای ۱۹۴۰ تا ۱۹۷۰): در این دوره، اسرائیل با جنگهای چهارگانه علیه دولتهای عربی، موجودیت خود را تثبیت کرد. سیاست فریب و بهرهگیری از شکافهای منطقهای، ابزار اصلی این رژیم در آن زمان بود.
2. جنگ با محور مقاومت (دهههای ۱۹۸۰ تا ۲۰۰۰): پس از تثبیت، اسرائیل به مقابله با نیروهای مقاومت، مانند حزبالله و حماس، روی آورد. این رژیم با تحریک فرقهگرایی و حمایت از گروههای جداییطلب در لبنان، سوریه، عراق،تلاش کرد تا انزوای ژئوپلیتیکی خود را کاهش دهد.
3. جنگ با ایران (۲۰۲۵): تهاجم اخیر، نقطه عطفی در استراتژی اسرائیل است که هدف آن نهتنها تضعیف ایران، بلکه تثبیت هژمونی منطقهای این رژیم در برابر تنها قدرت منطقهای است که همچنان در برابر آن ایستادگی میکند.
هژمونی، هدف اصلی پشت پرده
برخلاف ادعاهای رایج، برنامه هستهای ایران یا مواضع ضداسرائیلی تهران، تنها بهانههایی برای توجیه تهاجم اخیر هستند. اسناد و طرحهای متعددی از اندیشکدههای آمریکایی-اسرائیلی، مانند طرح «هلال بحران»، «هلال شیعی»، یا طرح «رالف پیترز» و ایدههای ناتان شرانسکی (۲۰۰۹) و کمیته امنیت نوین آمریکا (۲۰۱۳)، نشاندهنده برنامهریزی بلندمدت برای تجزیه دولتهای منطقه و تثبیت سلطه غرب و اسرائیل است. این طرحها با هدف تضعیف دولتهای مستقل، از جمله ایران، و ایجاد منطقهای تکهتکه و ضعیف طراحی شدهاند.
چرا ایران هدف نهایی است؟
پس از دههها جنگ با دولتهای عربی و گروههای مقاومت، اسرائیل به این نتیجه رسید که دولتهای عربی یا منفعل شدهاند یا با عادیسازی روابط (مانند برخی کشورهای حاشیه خلیج فارس) عملاً تسلیم هژمونی این رژیم شدهاند. حتی ترکیه، پس از تنشهایی مانند ماجرای کشتی آزادی (۲۰۱۰)، روابط خود را با اسرائیل احیا کرد. در این میان، ایران بهعنوان تنها دولت منطقهای که همچنان در برابر اسرائیل مقاومت میکند، هدف نهایی این رژیم قرار گرفته است.
نقش عملیاتهای غافلگیرانه
تجربه تاریخی نشان میدهد که اسرائیل از عملیاتهای غافلگیرانه، ترور، و تقویت نیروهای نفوذی برای پیشبرد اهداف خود استفاده میکند. از اقدامات گروههای تروریستی مانند ایرگون در دهههای اولیه تأسیس این رژیم تا جنگهای اخیر با حماس و حزبالله، این الگو قابلمشاهده است. تهاجم اخیر به ایران نیز نتیجه سالها برنامهریزی، جمعآوری اطلاعات، و بهرهگیری از نقاط ضعف طرف مقابل بود.
آینده آتشبس و چشمانداز منطقه
با توجه به سابقه اسرائیل در نقض آتشبسها و تمرکز بر نقاط ضعف حریفان پس از هر جنگ، نمیتوان به پایداری آتشبس کنونی خوشبین بود. گزارشهای نهادهای امنیتی-پژوهشی ایران طی دو سال گذشته هشدار داده بودند که اسرائیل بهزودی دست به تهاجم علیه ایران خواهد زد. این پیشبینی با جنگ ۱۲روزه به حقیقت پیوست.