گزارش اختصاصی خبر ۲۴؛ چین با استفاده از دیپلماسی اقتصادی و تخصیص وامهای استراتژیک، تحولی جدید در ساختار قدرت جهانی ایجاد کرده است. بهجای تمرکز بر کمکهای مالی به کشورهای کمدرآمد، چین بهویژه کشورهای توسعهیافته و قدرتمند را هدف قرار داده است. این کشور در دهههای اخیر بیش از ۲.۲ تریلیون دلار وام به کشورهای مختلف اعطا کرده است که از این میان، ایالات متحده بهتنهایی ۲۰۲ میلیارد دلار از چین وام دریافت کرده است. این اقدام چین در واقع بهمنزله تأسیس یک “چرخه بازپرداخت” است که بر روابط اقتصادی و سیاسی با کشورهای دریافتکننده تأثیرگذار است.
این استراتژی تنها به وامدهی به کشورهای در حال توسعه محدود نمیشود، بلکه چین هدفمند در حال نفوذ به اقتصاد و سیاست کشورهای صنعتی است. برای مثال، وامهای چین در زیرساختهای حیاتی، خرید فناوریهای پیشرفته و پروژههای کلیدی در کشورهای غربی، خود به نوعی ابزاری برای نفوذ مستقیم به حوزههای راهبردی این کشورها به شمار میآید.
نقشه راه چین
چین در وامدهی به کشورهای توسعهیافته، همزمان دو هدف عمده را دنبال میکند؛
۱. تقویت موقعیت فناوری خود: وامهای چین بهویژه به بخشهایی مانند فناوریهای نیمهرسانا، داراییهای دیجیتال و دیگر فناوریهای نوین اختصاص یافته است. این موضوع بهویژه در کشورهای پیشرفته مانند ایالات متحده و کشورهای اروپایی با حساسیتهای ویژهای روبهرو است. چین با سرمایهگذاری در این حوزهها، بهطور غیرمستقیم دسترسی به فناوریهای پیشرفته کشورهای غربی پیدا کرده و به دنبال موقعیتهای خود در زمینه صنعت و تحقیقات علمی است.
۲. تأمین منابع استراتژیک: بخش دیگری از این وامها به پروژههایی اختصاص یافته است که به تأمین مواد اولیه و منابع طبیعی استراتژیک در کشورهای مختلف مرتبط میشود. چین با این اقدام نه تنها دسترسی به منابع حیاتی را بهدست میآورد، بلکه وابستگی اقتصادی این کشورها را به خود افزایش میدهد، و در نتیجه نفوذ ژئوپولیتیکی خود را تقویت میکند.
نفوذ در سیاستهای غرب
چین با وامدهی به کشورهای غربی، فراتر از تأثیرگذاری اقتصادی، بهشکل قابلتوجهی بر سیاستهای داخلی و خارجی این کشورها نیز نفوذ پیدا کرده است. یکی از نمونههای بارز این نفوذ، پیروی دولتهای اخیر آمریکا از رویکرد چین در تأمین مالی خرید سهام در بنادر، معادن و زیرساختهای حیاتی است. از جمله مواردی که میتوان به آن اشاره کرد، خرید سهام در پروژههای کلیدی در یونان، پاناما و استرالیا است که نقش چین در آنها بسیار برجسته است.
این رویکرد چین باعث شد تا آمریکا و دیگر کشورهای غربی نیز بهویژه در دوران دولتهای ترامپ و بایدن، در سیاستهای اقتصادی خود بازنگری کرده و به سرمایهگذاریهای مشابه در خارج از مرزهای خود بپردازند. در واقع، چین بهنوعی موجب شده که کشورهای غربی در رقابت برای نفوذ در بازارهای جهانی با یکدیگر به مقابله بپردازند.
چین و غرب در رقابت ژئوپولیتیکی جدید
رقابت میان چین و ایالات متحده در سطح جهانی وارد فاز جدیدی شده است. چین با سیاست وامدهی به کشورهای توسعهیافته، بر اهداف بلندمدت خود در حوزههای اقتصادی و سیاسی تأکید دارد. این کشور با بهرهگیری از ابزار مالی و وامدهی، توانسته است در موقعیتهای مختلف جهانی پیشتاز شود و حتی بر چالشهای سیاسی و اقتصادی در داخل کشورهای غربی تأثیر بگذارد.
این رقابت بهویژه در عرصههای کلیدی نظیر زیرساختهای جهانی، منابع طبیعی، و فناوریهای پیشرفته شدت یافته است. اگرچه ایالات متحده و دیگر کشورهای غربی نیز از این روند پیروی کردهاند، اما این رویکرد نمیتواند به دلیل ساختار دموکراتیک و روندهای پیچیده داخلی این کشورها بهطور مؤثر با همافزایی چین رقابت کند.
در مجموع باید گفت، چین با استفاده از وامدهی به کشورهای توسعهیافته و در حال توسعه، در حال تحول ساختار قدرت جهانی است. این کشور از طریق “دیپلماسی اقتصادی” و تخصیص وامها به زیرساختها، منابع استراتژیک و فناوریهای پیشرفته، در حال نفوذ به سیاست و اقتصاد کشورهاست. این رویکرد به چین این امکان را میدهد که در رقابت با قدرتهای غربی، جایگاه خود را تقویت کند و نفوذ خود را در عرصههای جهانی توسعه دهد.
چین با توانایی هماهنگسازی شرکتها و سیاستهای دولتی، مزیتی بزرگ نسبت به کشورهای دموکراتیک دارد که در آن، هماهنگیهای داخلی و سیاستهای اقتصادی تحت تأثیر عوامل متعدد قرار دارد. این نکتهای است که چین از آن بهعنوان یک “نقطه قوت” در رقابتهای جهانی بهرهبرداری میکند.
در نهایت، آنچه که از این تحلیل برمیآید این است که چین با وامدهی به قدرتهای غربی، در حال تغییر قواعد بازی در عرصه جهانی است. این روند نه تنها به چین امکان میدهد که به یک بازیگر اصلی در سیاست و اقتصاد جهانی تبدیل شود، بلکه باعث تغییرات بنیادین در نحوه تعامل و رقابت میان قدرتهای بزرگ اقتصادی خواهد شد.
نظر شما در مورد این مطلب چیه؟